شعر اشعاری زیبا برای ایران

  • شروع کننده موضوع ♥MASTANE♥
  • بازدیدها 2,720
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
من زادگاه کوروشم
آزاده ای پر شورشم

من شهر پاک آرشم
خون تن سیاوشم

از غرب از ماد آمدم
از گلشن داد آمدم
من شیر مرد پارسم
موج خلیج فارسم

من پارتم اشکانیم
ارژنگ پاک مانی ام
شهنامه فردوسی ام
اعجاز نظم طوسی ام

من کاوه آهنگرم
تاب ستم را ناورم
از چرم پرچم ساختم
تا بر ستمگر تاختم

سرباز مام میهنم
گودرز و گیو و بیژنم
سهراب خون غلتیده ام
پور پدر نادیده ام

من داریوش پر جلال
آن پادشاه بی مثال
باد خشایارشا منم
سرداربی پروا منم

نام مرا فریاد کن
ازطاق بستان یاد کن
همرزم و همراهش منم
گهواره دانش منم

هم یسن و یسنا داشتم
خرده اوستا داشتم
من سومینم داریوش
آن شاه خونین و خموش

یورش به قیصربرده ام
تیغ ازسکندرخورده ام
یک شاه اما بی سپاه
با دشمنانش بی پناه

جنگید و کشت و کشته شد
تاجش به خون آغشته شد
کس برتنش دستی نبرد
تا آریو برزن نمرد

داغ دل یونانیان
من سورن اشکانیم
من تخت جمشید جمم
کسری وشوش ارگ بمم

من اردشیر بابکم
گیتی به نوک ناوکم
نوشیروانم شاه داد
از دوده بابک نژاد

من مزدک روشنگرم
پراهورا بر سرم
من مژده نو داشتم
باغ شهادت کاشتم

یعقوب لیثم نادرم
من مازیارم طاهرم
تیغ کریم زندیم
ختم حقارتمندیم

من دیوهای مـسـ*ـت را
تورانیان پست را
من دختران بی پدر
من مادران بی پسر

بسیار برخود دیده ام
وز داغشان رنجیده ام
من پور فرخزاد را
آن پاک دین راد را

دیدم که درجنگ ونبرد
با دشمن ایران چه کرد
آتشگهم ویرانه شد
ایزد ز ما بیگانه شد

می کوفت سوت تازیان
تا قرن ها برپشتمان
کردندخونینم جگر
ضحاک ها بار دگر

ذلت خدایا تا کجا
قوم قجر شد پادشاه
ازجور شاهان قجر
آن بزدلان بی جگر

صد تکه ام تاراج شد
سهم خراج وباج شد
امروز بی بال و پرم
افتاده دیهیم از سرم

اما اهورازنده باد
سوشیانت هم پاینده باد
روزی رسدهورمزدپاک
دستی کشد بر روی خاک

آن روز ایران را ببین
برترزمصر و روم و چین
با فر یزدان آشنا
از بند اهریمن رها

چون آریاییم نژاد
نامم خدا " ایران " نهاد

*شعر از آقای حسین مهدوی*





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دوباره ميسازمت وطن
    اگر چه با خشت جان خويش
    ستون به سقف تو ميزنم
    اگر چه با استخوان خويش
    دوباره ميگويم از تو گل
    به ميل نسل جوان تو
    دوباره ميشويم از تو خون
    به سيل اشک روان خويش
    اگر چه صد ساله مرده ام
    بگور خود خواهم ايستاد
    که برکنم قلب اهرمن
    به نعره آنچنان خويش
    اگر چه پيرم ولی هنوز
    مجال تعليم اگر بود
    جوانی آغاز ميکنم
    کنار نوباوگان خويش





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اي ديار خوب من هميشه جاويد

    ای دیار خوب من ، همیشه جاوید
    ای شکوه بی کران ، همیشه خورشید

    من زمین تشنه ام ، تویی تو باران
    من خزان بی فروغ ، تویی بهاران

    ای طلوع بی غروب ، باران نوبهار
    به چشم من بتاب ، به جان من ببار

    ای ترانه ، ای درود ، بر لب ما بمان
    تو صدای بودنی صدای عاشقان

    ای دیار خوب من ، تو تسلایی
    فروزان ستاره در ، امروز و فردایی

    از تو با تو گفته ام ، ای سرودم تو
    گفتم و شکفته ام ، ای نبود و بودم تو

    ای طلوع بی غروب باران نوبهار
    به چشم من بتاب ، به جان من ببار

    تو امید جاویدان ، من از تو لبریز
    ای دیار خوب من ، تو عزیزی عزیز





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک
    وطن خاکی سراسر افتخار است /که از جمشید و از کی یادگار است
    وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن
    وطن یعنی نژاد آریایی / نجابت مهرورزی باصفایی
    وطن یعنی سرود رقـ*ـص آتش / به استقبال نوروز فره وش
    وطن خاک اشو زرتشت جاوید / که دل را می برد تا اوج خورشید
    وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل
    وطن شوش و چغازنبیل و کارون / ارس زاینده رود و موج جیهون
    وطن تیر و کمان آرش ماست / سیاوش های غرق آتش ماست
    وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه ی اوست
    وطن آوای رخش و بانگ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز
    وطن شیرین خسرو پرور ماست / صدای تیشه افسونگر ماست
    وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا
    وطن نقش و نگار تخت جمشید / شکوه روزگار تخت جمشید
    وطن را لاله های سرنگون است / ز یاد آریو برزن غرق خون است
    وطن منشور آزادی کوروش / شکوه جوشش خون سیاوش
    وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک
    وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / ویا نادر شه پیروز افشار
    به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم بکار است
    وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالی ها نشسته
    وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت
    وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق بـرده است
    وطن یعنی تفنگ بختیاری /غرور ملی و دشمن شکاری
    وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق نگاهی با مهابت
    وطن یعنی خروش شروه خوانی / زخاک پاک میهن دیده بانی
    وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش ضحاک در بند
    وطن یعنی سهند سر فرازی / چنان ستار خانش پاک بازی
    وطن یعنی سخن یعنی خراسان / سرای جاودان عشق و عرفان
    وطن گلواژه های شعر خیام / پیام پر فروغ پیر بسطام
    وطن یعنی کمال و الملک و عطار / یکی نقاش و آن یک محو دیدار
    در این میهن دو سیمرغ است در سیر/ یکی شهنامه دیگر منطق الطیر
    یکی من را ز دشمن می رهاند / یکی دل را به دلبر می رساند
    خراسان است و نسل سربداران / زجان بگذشتگان در راه ایران
    وطن خون دل عین القضات است / نیایش نامه پیر هرات است
    وطن یعنی شفا قانون اشارت / خرد بنشسته در قلب عبارت
    نظامی خوش سرود آن پیر کامل / زمین باشد تن و ایران ما دل
    وطن آوای جان شاعر ماست / صدای تار بابا طاهر ماست
    اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حیله بستند
    ولی ماییم و شعر سبز دلدار / دو بیت طاهر و هیهات بسیار
    وطن یعنی تو گنجینه راز / تفعل از لسان الغیب شیراز
    وطن آوای جان می پرستان / سخن از بوستان و از گلستان
    وطن دارد سرود مثنوی را / زلال عشق پاک معنوی را
    تو دانی مولوی از عشق لبریز / نشد جز با نگاه شمس تبریز
    مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است
    وطن یعنی سرود مهربانی / وطن یعنی شکوه همزبانی
    وطن یعنی درفش کاویانی / سپید و سرخ و سبزی جاودانی
    به پشت شیر خورشیدی درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ایران
    زعطر خاک وطن گر شوی مـسـ*ـت / کویر لوت ایران هم عزیز است
    وطن دارالفنون میرزا تقی خان / شهید سرفراز فین کاشان
    وطن یعنی بهارستان / حضوری بی ریا چون صبح صادق
    زخاک پاک ما پروین بخیزد / بهار آن یار مهر آیین بخیزد
    که از جان ناله با مرغ سحر کرد / دل شوریده را زیر و زبر کرد
    وطن یعنی صدای شعر نیما / طنین جان فضای موج دریا
    ز دریای وطن خیزد همی در / چو آژیر و چو دریادار بایندر
    وطن یعنی تجلی گاه ملت / حضور زنده ی آگاه ملت
    وطن یعنی دیار عشق و امید / دیار ماندگار نسل خورشید
    کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چرا ايران تو اين سان گشته اي بي جان و ويرانه
    نشان ده بابكت را مازيارت را به پيرانه
    نمي دانم چه شد تسليم اعراب ملخ خواري
    شدي چون گربه اي در گوشه اي افتاده بي ياري
    دماوندا فشان آتش ، بسوزان هرچه نامرد است
    به سيلابي ، خزر ، بر شو كه ايران مملو از درد است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هرگزنخواب کورش

    دارا جهان ندارد،
    سارا زبان ندارد

    بابا ستاره ای در

    !هفت آسمان ندارد

    کارون ز چشمه خشکید،

    البرز لب فرو بست

    حتی دل دماوند،

    آتش فشان ندارد



    دیو سیاه دربند،

    آسان رهید و بگریخت
    رستم در این هیاهو،

    گرز گران ندارد

    روز وداع خورشید،

    زاینده رود خشکید
    زیرا دل سپاهان،

    نقش جهان ندارد

    بر نام پارس دریا،

    نامی دگر نهادند
    گویی که آرش ما،

    تیر و کمان ندارد

    دریای مازنی ها،

    بر کام دیگران شد
    نادر ز خاک برخیز،

    میهن جوان ندارد



    دارا ! کجای کاری،

    دزدان سرزمینت
    بر بیستون نویسند،

    دارا جهان ندارد

    آییم به دادخواهی،

    فریادمان بلند است

    اما چه سود،

    اینجا نوشیروان ندارد

    سرخ و سپید و سبز است

    این بیرق کیانی

    اما صد آه و افسوس،

    شیر ژیان ندارد



    کوآن حکیم توسی،

    شهنامه ای سراید

    شاید که شاعر ما

    دیگر بیان ندارد



    هرگز نخواب کوروش،

    ای مهرآریایی

    بی نام تو،وطن نیز


    نام و نشان ندارد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اخوان ثالث

    ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم - ترا، ای کهن بوم و بر دوست دارم
    ترا، ای کهن پیر جاوید برنا - ترا دوست دارم، اگر دوست دارم

    ترا، ای گرانمایه، دیرینه ایران - ترا ای گرامی گهر دوست دارم

    ترا، ای کهن زاد بوم بزرگان - بزرگ آفرین نامور دوست دارم

    هنروار اندیشه ات رخشد و من - هم اندیشه ات، هم هنر دوست دارم


    اگر قول افسانه، یا متن تاریخ - وگر نقد و نقل سیر دوست دارم
    اگر خامه تیشه ست و خط نقر در سنگ - بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
    وگر ضبط دفتر ز مشکین مرکب - نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم

    گمان های تو چون یقین می ستایم - عیان های تو چون خبر دوست دارم
    هم ارمزد و هم ایزدانت پرستم - هم آن فره و فروهر دوست دارم
    بجان پاک پیغمبر باستانت - که پیری است روشن نگر دوست دارم
    گرانمایه زردشت را من فزونتر - ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم

    بشر بهتر از او ندید و نبیند - من آن بهترین از بشر دوست دارم
    سه نیکش بهین رهنمای جهان ست - مفیدی چنین مختصر دوست دارم
    ابر مرد ایرانئی راهبر بود - من ایرانی راهبر دوست دارم
    نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد - ازینروش هم معتبر دوست دارم

    من آن راستین پیر را، گرچه رفته ست - از افسانه آن سوی تر، دوست دارم
    هم آن پور بیدار دل بامدادت - نشابوری هورفر دوست دارم
    فری مزدک، آن هوش جاوید اعصار - که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
    دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد - من آن شیر دل دادگر دوست دارم

    جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت - فزونترش زین رهگذر دوست دارم
    ستایش کنان مانی ارجمندت - چو نقاش و پیغامور دوست دارم
    هم آن نقش پرداز ارواح برتر - هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
    همه کشتزارانت، از دیم و فاراب - همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم

    کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل - همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم
    شهیدان جانباز و فرزانه ات را - که بودند فخر بشر دوست دارم
    به لطف نسیم سحر روحشان را - چنانچون ز آهن جگر دوست دارم
    هم افکار پرشورشان را، که اعصار - از آن گشته زیر و زبر دوست دارم

    هم آثارشان را، چه پندو چه پیغام - و گر چند، سطری خبر دوست دارم
    من آن جاودنیاد مردان، که بودند - بهر قرن چندین نفر دوست دارم
    همه شاعران تو و آثارشان را - بپاکی نسیم سحر دوست دارم
    ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت - در آفاق فخر و ظفر دوست دارم

    ز خیام، خشم و خروشی که جاوید - کند در دل و جان اثر دوست دارم
    ز عطار، آن سوز و سودای پر درد - که انگیزد از جان شرر دوست دارم
    وز آن شیفته شمس، شور و شراری - که جان را کند شعله ور دوست دارم
    ز سعدی و از حافظ و از نظامی - همه شور و شعر و سمر دوست دارم

    خوشا رشت و گرگان و مازندرانت - که شان همچو بحر خزر دوست دارم
    خوشا حوزه شرب کارون و اهواز - که شیرینترینش از شکر دوست دارم
    فری آذر آبادگان بزرگت - من آن پیشگام خطر دوست دارم
    صفاهان نصف جهان ترا من - فزونتر ز نصف دگر دوست دارم

    خوشا خطه نخبه زای خراسان - ز جان و دل آن پهنه ور دوست دارم
    زهی شهر شیراز جنت طرازت - من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم
    بر و بوم کرد و بلوچ ترا چون - درخت نجابت ثمر دوست دارم
    خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت - که شان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم

    من افغان همریشه مان را که باغی ست - به چنگ بتر از تتر دوست دارم
    کهن سغد و خوارزم را، با کویرش - که شان باخت دوده ی قجر دوست دارم
    عراق و خلیج تورا، چون ورازورد - که دیوار چین راست در دوست دارم
    هم اران و قفقاز دیرینه مان را - چو پوری سرای پدر دوست دارم

    چو دیروز افسانه، فردای رویات - بجان این یک و آن دگر دوست دارم
    هم افسانه ات را، که خوشتر ز طفلان - برویاندم بال و پر دوست دارم
    هم آفاق رویائیت را؛ که جاوید - در آفاق رویا سفر دوست دارم
    چو رویا و افسانه، دیروز و فردات - بجای خود این هر دو سر دوست دارم

    تو در اوج بودی، به معنا و صورت - من آن اوج قدر و خطر دوست دارم
    دگر باره برشو به اوج معانی - که این تازه رنگ و صور دوست دارم
    نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را - برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
    جهان تا جهانست، پیروز باشی - برومند و بیدار و بهروز باشی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    امشب!
    در تنهایی و سکوت!
    میان بهت و حیرت!
    عشق و غرور من!
    ایران سراسر اتفاق و پر حادثه ای است.
    که در روند لحظه های تاریک تاریخ، بارها و بارها شکسته.
    زخم خورده.
    بغض کرده.
    لرزیده.
    سوخته.
    گریسته.
    اما از پای نیفتاده.
    عشق! و رنج و درد عشق، هدیه خدای بی همتای خرد و عدالت است، و ایران مملو از درد و رنج، زائیده عشق است و زاینده عشق!
    در بازی های تلخ و شیرین تاریخ و سرنوشت، در اوج توفانهای ریشه برانداز سهمگین، در بستر زلزله های مخرب و ویرانگر، در هیاهوی بی گریز سیلهای بنیان برافکن، ایران مانده است و می ماند، چون عشق زنده است.
    چون ایرانی، ایرانی است.
    ایران! یعنی عشق سرخ.
    عشق! یعنی ایران سبز.
    ایران من!
    ایران فردوسی است و حماسه.
    ایران حافظ است و عشق.
    ایران مولوی است و معرفت.
    ایران عطار است و عدالت.
    ایران خیام است وصداقت.
    ایران فرغانی است و حقیقت.
    ایران فرخی است و آزادی .
    ایران بابک است و قیام.
    ایران افشین است و عصیان.
    ایران مازیار است و طغیان.
    ایران مزدک است و جسارت.
    ایران کاوه است و شورش.
    ایران آرش است و رهایی.
    ایران دار است و سربداران.

    ایران من!
    نگاه کن!
    بلند شو!
    گریه نکن.
    تو دردها و رنجها را بارها و بارها دیده ای.
    تو آمدن و رفتن بیگانگان را بارها و بارها حس کرده ای.
    تو با سوز و زخم.
    با ظلم و ستم.
    با خون و فریب.
    با بحران و جنگ، بیگانه نیستی!
    چشمهایت را نبند.
    در خود نشکن.
    بخند و بمان.
    چون! عشق هرگز نمی میرد.
    باور کن! عشق مردنی نیست.
    عشق رفتنی نیست.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    به نام ایزد
    ای وطن ای مادر تاریخ ساز
    ای مرا بر خاک تو روی نیاز

    ای کویر تو بهشت جان من
    عشق جاویدان من ایران من

    ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
    نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

    آرشی داری به تیر انداختن
    دست بهرامی به شیر انداختن

    کاوه آهنگری ضحاک کش
    پتک دشمن افکنی ناپاک کش

    رخشی و رستم بر او پا در رکاب
    تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

    مرزداران دلیرت جان به کف
    سرفرازن سپاهت صف به صف

    وطن یعنی چه آباد و چه ویران
    وطن یعنی همین جا یعنی ایران





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    شب ستاره خندید به بام پلدختر
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    در این خاك زر خیز ایران زمین/نبودند جز مردمی پاك دین



    همه دینشان مردی و داد بود/وزان كشور ازاد و اباد بود



    نگفتند حرفی كه ناید به كار/نكشتند گنـد كه ناید به بار



    چو مهر و وفا بود كیششان/گنه بود ازار كس پیششان



    همه بنده پاك یزدان پاك/همه دل پر از مهر این اب و خاك



    پدر در پدر اریایی نژاد/ز پشت فریدون نیكو نهاد



    بزرگی به مردی و فرهنگ بود/گدایی در این بوم و بر ننگ بود



    كجا رفت ان دانش و هوش ما/كه شد مهر میهن فراموش ما



    كه انداخت اتش در این بوستان/كز ان سوخت جان و دل دوستان



    چه كردیم كین گونه گشتیم خوار/خرد را فكندیم زین سان ز كار



    نبود این چنین گشور و دین ما/كجا رفت ایین دیرین ما



    به یزدان كه این كشور اباد بود/همه جای مردان ازاد بود



    در این كشور ازادگی ارز داشت/كشاورز خود خانه و مرز داشت



    گرانمایه بود انكه بودی دبیر/گرامی بد انكس كه بودی دلیر



    نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت/نه بیگانه جایی در این خانه داشت



    اگر مایه زندگی بندگیست/دو صد بار مردن به از زندگیست



    بیا تا بكوشیم و جنگ اوریم/برون سر از این بار ننگ اوریم



    به یزدان كه هرگز جهان افرین/نه با بنده مهر ورزد نه كین



    ز نیك و بدت هر چه اید به سر/ز خود بین و ز كرده خود شمر



    از ان روز دشمن به ما چیره گشت/كه مارا روان و خرد تیره گشت



    از ان روز این خانه ویرانه شد/كه نان اورش مرد بیگانه شد



    چو ناكس به ده كدخدایی كند/كشاورز باید گدایی كند



    چو دانش پژوهنده بیند زیان/كه بندد به دانش پژوهی میان



    به یزدان كه ما گر خرد داشتیم/كجا این سرانجام بد داشتیم



    بسوزد در اتش گرت جان و تن/به از بندگی كردن و زیستن



    اگر مایه زندگی بندگیست/دو صد بار مردن به از زندگیست



    بیا تا بكوشیم و جنگ اوریم/برون سر از این بار ننگ اوریم



    بیاریم ان اب رفته به جوی/مگر زان بیابیم باز ابروی



    شود مردمی كیش و ایین ما/نگیرد خرد خرده بر دین ما



    ز فردوسی ام امد این گفته یاد/كه داد سخن را چو او كس نداد



    چو ایران نباشد تن من مباد/بدین بوم و بر زنده یك تن مباد



    سرشت من از میهن بود/من از میهن و میهن از من بود





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا