شعر اشعاری زیبا براي امام زمان (عج)

  • شروع کننده موضوع ♥MASTANE♥
  • بازدیدها 6,663
  • پاسخ ها 322
  • تاریخ شروع

snow80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/31
ارسالی ها
3,971
امتیاز واکنش
39,348
امتیاز
856
سن
22
محل سکونت
گرما سیتی
ر غـم هـجـر رخ مـاه تـو در سـوز و گـدازیـم
تا به کـی زیـن غم جانکاه بسوزیـم و بسازیم
شـب هـجـران تـو اخـر نــشــود رخ نـنـمـایـی
در همـه دهـر تـو در نـازی و مـا گـرد نـیـازیـم
آیـد آن روز کــه در بــازکـنــی پــرده گـشـایـی
تا بـه خـاک قدمـت جـان و سـر خـوش بیـازیـم
بـــه اشـارت اگـــرم وعـــده دیـــدار دهـــد یــار
تـا پـس از مرگ به وجد آمـده در سـاز و نـواییـم
گـر بـه انـدیشـه بـیایـد کـه پـناهـی سا بـه کویت
نه سوی بتـکـده رو کرده و نـه راهـی حجـازیـم
سـاقی از آن خم پنهـان که ز بیگانـه نهان است
باده در سـاغر مـا ریــز کــه مــا مــحــرم رازیــم
 
  • پیشنهادات
  • snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    نور رخسار تو را نیمه شبی چون دیدم تـا سحـر روی تو شد قبـله گـه امیـدم
    روشنای رخت ای پردگی ، پرده نشین فارغم کرد زهر چه به جهان می دیدم
    بارها نقش خیال تو به دل حـک کردم سـالها غنچه احساس به یادت چیدم
    تا بشویم رهت ای نو گل ریحانه ، ببین شـبنم ســرخ زچشــمان تـــرم باریـدم
    خار ماندن به برت ، به زگل بی تو شدن من همین نکتـه زسـیر چمنت فهمیدم
    به امیدی که به گل بـ..وسـ..ـه ز رویت برسم هر گلی دیده ام از جانب تو ،‏بوسیدم
    بس کـن این ناز، مـرا کشـت تمـنا و فراق گل نـرگس مکن این بار دگـر، نومیـدم
     

    snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
    سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

    ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
    زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

    چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی
    پراست سـ*ـینه ام از اندوه گران بی تو

    نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
    ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو

    لب از حکایت شبهای تار می بندم
    اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

    چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
    نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو

    ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم
    نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

    عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
    چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

    گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
    جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو
     

    Nafas khanoom

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/14
    ارسالی ها
    45
    امتیاز واکنش
    132
    امتیاز
    136
    به انتظار دیدنت دوباره برگ میشوم و با عبور شبنمی غریق اشک میشوم مرا رها مکن مگر به روز مرگ و رفتنم بدان فقط به یاد تو درون قبر میشوم اللهم عجل لولیک الفرج
     

    Nafas khanoom

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/14
    ارسالی ها
    45
    امتیاز واکنش
    132
    امتیاز
    136
    شک نکن ! تمام چرخش جهان ، از سرگیجه نبود توست ... یا مهدی (عج) به امید ظهور حضرت ولی عصر که صد البته بسیار نزدیک است الهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
     

    snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    ای بهار روح افزا جلوه كن در این بستان
    جان ما به لب آمد بی تو خسرو خوبان
    ای فدای چشمانت چشم و جان شیدایان
    رحمتی به ما آور، تا به كی غم هجران
    جمعه ها همه گویی از قیام سرشارند
    شوق گریه و لبخند، شور لحظه فرمان
    ای كه التزامت را سروران طمع دارند
    شور عالم امكان، شمع محفل مستان
    منجی بشر مهدی، قسط و عدل را معنی
    عاشقان خود را كی می رهانی از زندان
    ای شفای مارویت، روی ماه نیكویت
    بی تو رنگ غم دارد زندگانی انسان
    می دهد گواهی دل تا سپیده راهی نیست
    با دعای «عهد» اینك تازه می شود پیمان
     

    snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    شک کرده‌ام...؟ به آمدنش شک نمی‌کنم!
    یا این‌که به نیامدنش شک نمی‌کنم؟
    این یوسف من است که در باد می‌وزد
    هرگز به عطر پیرهنش شک نمی‌کنم
    یک صبح با نسیم می‌آید به دیدنم
    به عطر یاس و نسترنش شک نمی‌کنم
    خورشید گفته است که یک صبح می‌رسد
    هرگز به صحّت سخنانش شک نمی‌کنم
    بی او پرنده‌ای که به فردای کوچ رفت
    آوارگی شده وطنش (شک نمی‌کنم)
    این چشم انتظاری هر روز غرق اشک
    یعنی به صبح آمدنش شک نمی‌کنم
    شک کرده‌ام که پشت در خانه‌ام کسی‌ست
    اما به طرز در زدنش شک نمی‌کنم
     

    snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
    روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
    باز هر غروب جمعه دلم زار می زند
    چشم انتظار جمعه زیبای دیگریست
    بایادت ای مسافر شبگرد کربلا
    اینجا نشسته ام، دل من جای دیگریست
     

    snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    کجاست جای تو در جمله زمان؟ که هنوز...
    که پیش از این؟که هم اکنون ؟ که بعد از آن ؟ که هنوز؟
    وبا چه قید بگویم که « دوستت دارم»؟
    که تا ابد؟که همیشه؟که جاودان؟که هنوز؟
    سئوال میکنم از تو : هنوز منتظری؟
    تو غنچه می کنی این بار هم دهان که : هنوز...


    چقدر دلخورم از این جهان بی موعود
    از این زمین که بیایی...از آسمان که هنوز...
    جهان سه نقطه ی پوچی است خالی از نامت
    پر از « همیشه همینطور» از « همان که هنوز»
    ولی تو « حتما » ی و اتفاق می افتی
    ولی تو « باید» ی ، ای حس ناگهان که هنوز...


    در آستان جهان ایستاده چون خورشید
    همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز...
    شکسته ساعت و تقویم پاره پاره شده
    به جستجوی کسی آن سوی زمان که هنوز...
     

    snow80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/31
    ارسالی ها
    3,971
    امتیاز واکنش
    39,348
    امتیاز
    856
    سن
    22
    محل سکونت
    گرما سیتی
    اى آخرين اميد ! در شام تار ما
    اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما !
    داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
    از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
    تا روز واپسين ، مى ماند اى نسيم !
    بر جاده ظهور ، چشم مزار ما
    روزى كه مى رسى ، ميبينى اى عزيز !
    خون گريه هاى شوق ، بر رهگذار ما
    شاعر: رضائى نيا، برگرفته شده از كتاب انتظار بهار و باران
     
    بالا