دلنوشته عاشقانه‌ای برای "پدر"

  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
    ﮐﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﺪ
    ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
    ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
    ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
    ﮐﻪ ﻣﺎ
    ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
    ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ می‌کنم
    ﮐﻪ ﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻭ
    ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ

    #بابک زمانی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    پدر
    دست‌هایش را تا کرد و در چمدان گذاشت
    مادر
    چشم‌هایش را در بقچه‌ای پیچید
    پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
    و با چند دست لباس برای من برگشت
    شب شنیدم
    که پدر می‌گفت
    آن‌ها را به قیمت خوبی فروخته است

    #سهیل خطیب مهر
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    دنبال چه می‌گردی پدرم؟
    چرا صورتت این همه رو به زمین
    نزدیک است
    من از این تای کمر می‌ترسم
    تو هنوز سلام آفتاب‌های بی شماری را نداده‌ای
    رو به زمین نه
    به آسمان خیره شو
    صاف بمان
    ستون این خانه نفهم است
    یادش نده ویرانی این سقف چگونه ست

    #رسول ادهمی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    نیم ساعت پیش،
    خدا را دیدم
    که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
    سرفه کنان
    در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
    و رو به ایوانی که من ایستاده بودم، آمد
    آواز که خواند، تازه فهمیدم
    پدرم را با او اشتباهی گرفته‌ام

    #حسین پناهی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    بو، بوی خوش پیراهن پدر
    چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجیب خواب
    گِل نَمور حاشیه، قطره، حوصله، شیر آب
    چه شمارش صبوری
    «دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»
    بادبزن را از این دست
    به آن دست خسته می‌دهم
    پدر بوی دریا و گندم و گریه می‌دهد
    خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
    پهلو به پهلو که می‌شود
    شوره‌ی خیسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود
    «دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»
    بو، بوی خوش پیراهن پدر
    چند ابر پراکنده بالای کوه
    پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پیر
    عطر خیس حصیر، بادبزن، بوریا
    و زندگی که چیزی نیست
    که چیزی نبوده است
    یعنی قشنگ سخت
    سخت و قشنگ و ساده
    خوش و گزنده و بی‌تاب
    پیاده‌ غمگین، تبسم تلخ

    #سیدعلی صالحی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    در چشم‌های پدر
    خدا زندگی می‌کرد
    هیچ وقت نمی‌شد
    در چشم‌هایش نگاه کرد و
    با او حرف زد
    هیچ وقت نمی‌شد
    به چشم‌هایش خیره شد

    #علیرضا اسفندیاری
     

    paryzad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/31
    ارسالی ها
    237
    امتیاز واکنش
    12,845
    امتیاز
    726
    پدر، سپر تو نه مثل، بلکه خود عشق، خود امنیت، خود کلام و خود نجات توست.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا