دلنوشته متن هایی از عباس معروفی

Ana.A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/06/21
ارسالی ها
1,374
امتیاز واکنش
4,998
امتیاز
656
عباس معروفی نویسنده شناخته شده و پرکاری است که در عرصه‌های مختلفی مانند روزنامه نگاری، نمایشنامه نویسی و شعر فعالیت دارد. او متولد سال 27 اردیبهشت سال 1336 در تهران است و دیپلم ریاضی و فیزیک دارد اما تحصیلات خود را در رشته ادبیات دراماتیک در دانشکده هنرهای زیبا به اتمام رسانده است. قبل از آنکه زندگی کاری و هنری او دچار فراز و نشیب های فراوان شود به مدت 11 سال معلم ادبیات دبیرستان خوارزمی و هدف بود.
اگرچه عباس معروفی در یک خانواده مرفه به دنیا آمده است اما در دوران نوجوانی خود شغل‌های مختلفی را امتحان کرد و به کارهای یدی زیادی جمله طلاسازی روی آورد. اما همیشه در رویای نوشتن به سر می‌برد. او زمانی که تنها 18 سال داشت به سختی تلاش می‌کرد با بزرگان ادبیات ایران ارتباط برقرار کند تا اینکه در سال 1358 توانست به یکی از آرزوهای خود برسد و هوشنگ گلشیری را ملاقات کند. اقبال با او همراه بود چرا که توانست با محمد سپانلو نیز ملاقات داشته باشد و از آنها بیاموزد. او تنها یک سال پس از این ملاقات توانست اولین داستان کوتاه خود را با نام روبه‌روی آفتاب منتشر کند.
عباس معروفی بنیانگذار ماهنامه‌ای فرهنگی ادبی و اجتماعی به نام گردون در سال 1369 بود. این نشریه فعالیت خود را تا سال 1374 ادامه داد. اما به دلیل شکایات زیادی که علیه محتوای آن انجام گرفته بود این نشریه توقیف و عباس معروفی از هر عالیت فرهنگی منع شد. تعطیلی این ماهنامه، مهاجرت ناخواسته را برای عباس معروفی رقم زد. او که به آلمان مهاجرت کرده بود نشریه گردون را مجددا در آن کشور افتتاح کرد.
هم چنین او در سال 1371 در مجله ادبی آیینه اندیشه فعالیت خود را شروع کرد این نشریه نیز در سال ۱۳۷۱ پس از سه شماره چاپ، منتقل شد.


images
 
  • پیشنهادات
  • Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    هيچ چيزي از تو نمي‌خواستم
    عشق من
    فقط مي‌خواستم
    در امتداد نسيم
    گذشته‌ را به انبوه گيسوانت ببافم
    تار به تار
    گره بزنم به اسطوره‌هاي نارنجي
    که هنگام راه رفتن
    ستاره‌هاي واژگانم
    برايت راه شيري بسازند
    مي‌خواستم سر هر پيچ
    يک شعر بکارم
    بزني به موهات
    که وقتي برابر آينه مي‌ايستي
    هيچ چيزي
    جز دست‌هاي من
    بر سينه‌ات دل دل نکند
    مي‌خواستم تمام راه با تو باشم
    نفس بزنم
    برايت بجنگم
    بخاطرت زخمي شوم
    و مغرور پاي تو بايستم
    بر ستون يادبود شهر

    عباس معروفي
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    h454_47691869_1021266361407844_8650095421350934294_n.jpg

    تو ليلي نيستي
    من اما
    مجنون حرف هات مي شوم
    ديوانه ي دست هات
    مبهوت خنده هات
    گل قشنگم
    شيرين نيستي
    ولي من
    صخره هاي شب را
    آنقدر مي تراشم
    تا خورشيدم طلوع کند
    و تو
    در آغوشم بخندي

    عباس معروفي
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    2373_1.jpg


    شعرهاي من چشم دارند
    حتي چشم هاي شعرم را
    که مي بندم
    تو بر کلماتم راه مي افتي
    و مي رقصي
    خواب هم که باشم
    صداي تق تق کفش هات
    در سرسراي خوابم مي پيچد
    کور که نيستم
    گل قشنگم
    آمدنت را تماشا مي کنم
    و اين لبخند براي توست

    عباس معروفي
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    بودنت
    زندگي را معنا مي کند
    لازم نيست کاري انجام دهي
    سرو روان من
    همين که راه مي روي ساز مي زني
    مي گويي مي شنوي مي خندي
    همين که دگمه هام را باز مي کني مي بندي
    يعني همه چيز
    لازم نيست بر عاشقي کردنت خيال ببافي
    همين شرمي که با خنده ات مي خيزد
    پولک هايي که از چشم هات مي ريزد
    همين که دستت
    توي دستم عرق مي کند
    همين شيرين زباني هات
    همين که بوي قورمه سبزي نمي دهي
    يعني همه چيز
    گفته بودم ؟
    گفته بودم همين که نگاه نارنجي ات
    به زندگي ام مي تابد
    يعني همه چيز ؟

    عباس معروفي

    ZwKSg6oun3olTdLfLlMe78qdErwU6XLZbMRNdHiGK5aLnn2oluguXP_c49FhsExzTOCqA87H_NX8hmuOt6KHNB77oT88_83N8IutT7twYTadJDxjEGs6_dTxlkL0fnyyvRB2M0xq0axDXDJtNbJ2
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    نه زمين‌شناسم
    نه آسمان‌پرداز
    گرفتارم
    گرفتار چشم‌هاي تو
    يک نگاه به زمين
    يک نگاه به زمان
    زندگي من از همين گرفتاري شروع مي‌شود
    سبز آبي کبود من
    چشم‌هاي تو
    معناي تمام جمله‌هاي ناتمامي ست
    که عاشقان جهان
    دستپاچه در لحظه‌ي ديدار
    فراموشي گرفتند و از گفتار بازماندند
    کاش مي‌توانستم اي کاش
    خودم را
    در چشم‌هاي تو
    حلق‌آويز کنم

    عباس معروفي
    harfe-hesabn-2.jpg
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    اگر بدانی وقتی نیستی
    چقدر بیهوده ام
    تلخم، خرابم و هیچ
    اگر بدانی فقط ..
    هیچوقت نمی روی
    بانوی زیبای من
    حتی به خواب
    ..
    ***

    باز عاشقت شدم؛

    داشتم آهنگی گوش می‌ دادم
    که شبیه موهای تو بود.



    ggya7iu1je7g.jpeg
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    با خیالت زندگی می کنم
    و با خودت عاشقی.
    کاش دو بار زاده می شدم؛
    یکی برای مردن در آغـ*ـوش تو،

    یکی برای تماشای عاشقی کردنت!

    ***

    دست هات دلم را برد
    گفته بودم؟
    حالا دست های تو
    تمام ثروت من است
    .

    ***
    حتی یک نفر در این دنیا
    شبیه تو نیست...
    نه در نفس کشیدن،
    نه در نفس نفس نفس زدن،
    و نه از قشنگی...

    نفس مرا بند آوردن!!


     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656

    اگر باد نبود
    کنارم بند می‌شدی
    همین‌جا که می‌دانی !
    اگر باد نبود
    آسمانم را سراسر ابر نمی‌گرفت ..
    و من
    این همه دلتنگ نمی‌شدم ابرآلود..
    این همه در دلم نمی‌باریدم ..
    و این همه از شوق آفتاب نمی‌آمدم کنار پنچره ..!!

    همیشه خیال می‌کردم
    تو می‌آیی
    و من آمدنت را تماشا می‌کنم
    همیشه،
    باد، پنجره را به هم کوبید ...
    و باران ِ تندی گرفت!!
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    قلمرو موسیقی
    قلب است
    جایی که تو راه می روی
    همه آهنگ ها
    از موهای تو
    به آسمان می رسد،

    بخند.

    ***
    همه ی کوچه ها را گشته ام
    ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها
    کافه های شلوغ
    پاتوق های کوچک
    خیابان ها و میدان ها
    حالا من
    به آسمان هم
    نگاه نمی کنم
    زیرا در آنجا هم نیستی
    آب شده ای در چشم هام
    یک قطره ی پاک.
    خانه را هم گشته ام
    بانوی من!
    می شود کمد لباس را باز کنم
    تو آنجا باشی و بخندی باز؟
    می شود؟



     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    170
    بالا