دلنوشته •••°°°° متن های صبحگاهی °°°°•••
- شروع کننده موضوع Negin.k
- بازدیدها 4,258
- پاسخ ها 136
- تاریخ شروع
-
- برچسب ها
- صبح صبح بخیر متن زیبا متن های صبحگاهی
پیشنهادات
Negin.k
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2016/12/05
- ارسالی ها
- 3,432
- امتیاز واکنش
- 23,507
- امتیاز
- 746
- سن
- 21
صبح از خواب بیدار می‌شوی
و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی
با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها
لشکرِ نگرانی‌های آینده ، لشکرِ خاطرات
لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات
یک روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده است
وسطِ این همه جنگ ،
یک روزبه آینه نگاه می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بینیم که با بُغض می‌گوید که «بي معرفت ، مگر برای من نمی‌جنگی؟ پس چرا من را نمی‌بینی؟!
چرا من را فراموش می‌کنی؟!
چرا وسطِ جنگ من را گُم می‌کنی؟!
چرا اصلاً به من شمشیر می‌زنی؟ »
یک روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم
دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش،
بی هیچ جنگ و هیاهو.
و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی
با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها
لشکرِ نگرانی‌های آینده ، لشکرِ خاطرات
لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات
یک روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده است
وسطِ این همه جنگ ،
یک روزبه آینه نگاه می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بینیم که با بُغض می‌گوید که «بي معرفت ، مگر برای من نمی‌جنگی؟ پس چرا من را نمی‌بینی؟!
چرا من را فراموش می‌کنی؟!
چرا وسطِ جنگ من را گُم می‌کنی؟!
چرا اصلاً به من شمشیر می‌زنی؟ »
یک روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم
دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش،
بی هیچ جنگ و هیاهو.
برخی موضوعات مشابه
- نظرسنجی
دلنوشته
تاپیک جامع دلنوشته های عاشقانه
- نظرسنجی
