آن قدر خوشگل که، خودم را از تماشای هر چیز زیبایی بی نیاز می بینم. ....
شبی عالی را گذراندهام. عصرش تو را دیدهام که بسیار شاد و سرحال بودی. با من مهربانتر از همیشه.
شبش را با هم "همکاری" کردهایم. درست مثل زن و شوهری که در کارهای خودشان به هم کمک میکنند...
توی استودیو را میگویم، که تو برای من ترجمه کردی و من نوشتم....
شب بسیار عالی و قشنگی را گذراندهام ... و حالا، نزدیک صبح، ناگهان دلم هوای تو را کرده. راستش را بخواهی، ناگهان فکر کردم تو کنار منی. چه قدر تو را دوست میدارم، خدای من.
چه قدر! چه قدر!