داستانک داستانک های غمگین

  • شروع کننده موضوع Zahra_rad
  • بازدیدها 222
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Zahra_rad

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
3,789
امتیاز واکنش
8,283
امتیاز
827
سن
21
محل سکونت
Shiraz
مادری که دنیا هیچوقت اورا فراموش نمیکند
مادری که دنیا هیچوقت اورا فراموش نمیکند :


وقتي گروه نجات زن جوان را زير اوار پيدا کرد , او مرده بود اما کمک رسانان زير نور چراغ قوه چيز عجيبي ديدند.زن با حالتي عجيب به زمين افتاده , زانو زده و حالت بدنش زير فشار اوار کاملا تعقيير يافته بود . ناجيان تلاش مي کردند جنازه را بيرون بياورند که گرماي موجودي ظريف را احساس کردند . چند ثانيه بعد سرپرست گروه ديوانه وار فرياد زد :بياييد , زود بياييد ! يک بچه اينجاست . . بچه زنده است .

وقتي اوار از روي جنازه مادر کنار رفت دختر سه_چهار ماهه اي از زير ان بيرون کشيده شد . . نوزاد کاملا سالم و در خواب عميق بود . مردم وقتي بچه را بغـ*ـل کردند , يک تلفن همراه از لباسش به زمين افتاد که روي صفحه شکسته ان اين پيام ديده ميشد : عزيزم , اگر زنده ماندي , هيچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامي وجودش دوستت داشت . . .

پیرمرد ناشنوا
یيرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.

بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.

دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.

دکتر خیلی خوشحال می شه و می گـه:

خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.

پیرمرد می گـه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام!

هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم…

فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • Hani.love

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/11/15
    ارسالی ها
    6
    امتیاز واکنش
    13
    امتیاز
    21
    محل سکونت
    مریوان
    شب شد و دخترک رفت تا بخوابه ...
    پیامی از طرف دوست پسرش اومد .....
    دخترک از دست دارم های هر شب پسر خسته شده بود ....
    گوشی رو زیر بالشت گذاشت و خوابید .....
    وقتی صب بیدار شد دید مادر پسر زنگ میزنه .
    وقتی جواب داد دید صدای داد و جیغ میاد ...
    مادر پسر گفت ک دیشب پسرش تصادف کرده و مرده ....
    دخترک سریع گوشیشو قطع کرد و رفت تا پیام پسر رو ببینه ...
    پسر:عزیزم من تصادف کردم با زحمت خودمو رسوندم جلو درتون بیا پایین برای آخرین بار ببینمت ....
    دوست دارم ... :aiwan_light_heart:
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    84
    بازدیدها
    1,104
    پاسخ ها
    78
    بازدیدها
    1,922
    پاسخ ها
    26
    بازدیدها
    1,034
    بالا