بی حسی مطلق!
پناه لحظه های غریب زندگی ام !
یادگار روزهای تلخ وشیرین زندگی ام !
باز اومدم در و دیوارت و خط خطی کنم و برم !
تازگیا دلم که میشکنه و از نامردی های روزگار و آدماش عاجز میشم کر و کور میشم ...
راهی به ذهنم نمیرسه جز نوشتن تا شاید کمی سبک شم؛راستش نمیدونم نشونه های پیریه یا بزرگ شدن و عاقل شدن یا خسته شدن و ناامید شدن از زندگی که دیکه حسی ندارم نه ناراحت میشم نه خوشحال تو یه جور بی حسی عجیب و غریبی گیر کردم ! قبلا اشکی داشتم واسه ریختن و خالی شدن حالا دیگه اونم ندارم!قبلا یه خنده هایی داشتم از ته دل حالا دیگه اونم ندارم ! قبلنا یه چیزایی واسم مهم بود و اهمیت داشت واسم حالا دیگه هیچی ندارم !انگار تو یه برهه از زندگی ام که خلا واقعی رو داره تجربه میکنم و هیچ راه و چاره ای براش ندارم !
شاید برا خوبی های که کردم و بیجواب مونده یا شایدم برا قلبم و عشقم باز اونم بیجواب موند !حس من حس یه دختر ۲۴ ساله نیست !حس یه زن ۴۴ ساله ی درموندس که از بی مهری شوهرش و بی توجهی بچه هاش داره آب میشه و هیچکس و نداره بهش پناه ببره ☹
دنیای نامرد این رسمش نیست یه دختر شاد و شنگول و به یه دختر ساکت و غمگین تبدیل کنی بخدا انصاف نیست......
دیگه میخام لال شم و کر و کور هرچی شد و نشد خودم به خنگی بزنم یه بی زبون به تمام معنا که هیچی واسش معنی و رنگ نداره ....اینجوری آسایشم خیلی بیشتره
پناه لحظه های غریب زندگی ام !
یادگار روزهای تلخ وشیرین زندگی ام !
باز اومدم در و دیوارت و خط خطی کنم و برم !
تازگیا دلم که میشکنه و از نامردی های روزگار و آدماش عاجز میشم کر و کور میشم ...
راهی به ذهنم نمیرسه جز نوشتن تا شاید کمی سبک شم؛راستش نمیدونم نشونه های پیریه یا بزرگ شدن و عاقل شدن یا خسته شدن و ناامید شدن از زندگی که دیکه حسی ندارم نه ناراحت میشم نه خوشحال تو یه جور بی حسی عجیب و غریبی گیر کردم ! قبلا اشکی داشتم واسه ریختن و خالی شدن حالا دیگه اونم ندارم!قبلا یه خنده هایی داشتم از ته دل حالا دیگه اونم ندارم ! قبلنا یه چیزایی واسم مهم بود و اهمیت داشت واسم حالا دیگه هیچی ندارم !انگار تو یه برهه از زندگی ام که خلا واقعی رو داره تجربه میکنم و هیچ راه و چاره ای براش ندارم !
شاید برا خوبی های که کردم و بیجواب مونده یا شایدم برا قلبم و عشقم باز اونم بیجواب موند !حس من حس یه دختر ۲۴ ساله نیست !حس یه زن ۴۴ ساله ی درموندس که از بی مهری شوهرش و بی توجهی بچه هاش داره آب میشه و هیچکس و نداره بهش پناه ببره ☹
دنیای نامرد این رسمش نیست یه دختر شاد و شنگول و به یه دختر ساکت و غمگین تبدیل کنی بخدا انصاف نیست......
دیگه میخام لال شم و کر و کور هرچی شد و نشد خودم به خنگی بزنم یه بی زبون به تمام معنا که هیچی واسش معنی و رنگ نداره ....اینجوری آسایشم خیلی بیشتره