تو خدا باش و استراحت کن ، در این سرزمین به نامت هم می آفرینند و هم می کشند
آنقدر به انسانهای روی زمین بی اعتماد شده ام که میترسم وقتی از خوشحالی به هوا میپرم زمین را از زیر پاهایم بکشند...
روزگارا : که چنین سخت به من میگیری با خبر باش که پژمردن من آسان نیست گرچه دلگیر تر از دیروزم،گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست زندگی باید کرد