مشاعره مشاعره با اشعار استاد علیرضا آذر

[Es_shima]

وقتی شروع قصه با تردید باشد...
تردیدهای داستان پایان ندارند

رستم، بخواب و مرده شویی را رها کن...
این مرده ها مهری به بازوشان ندارند

 

[he.s]

در لباسی که از این معرکه‌ها می‌گذرد
سایه‌ی بی‌سر و پاییست اگر چیزی هست

 

[Es_shima]

تو که چشمت به دریاس
تو که پشتت یه کوهه
به فکر ماهمون باش
که خیلی باشکوهه

 

[he.s]

هرچند تو تا بودی دل در قدحش غم داشت
خوب است که برگشتی،این شعر جنون کم داشت

 

[Es_shima]

توی تاریکی راهم
ماه چشمای تو سر زد
سر هرپیچ خطرناک
یه علامت خطر زد

 

[he.s]

دل به دریاچه‌ی حافظ زدم از ترس سراب
کس چو حافظ نکشید از رخ اندیشه نقاب

 

[Es_shima]

با تو ام قاب عکس نارنجی

با تو ام زر قبای پاییزی

در نگاهت حضور مولانا است

پا رکاب دو شمس تبریزی!

 

[he.s]

یک مرد که از چشم تو افتاد شکست
مرد است ولی خانه ات آباد، شکست

 

[Es_shima]

تا اخم کنی دست به خنجر بزند

پلکی بزنی به سیم آخر یزند

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود

تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود

 

[he.s]

درد شود تا که به دست آرمت
نوش خودم زهر سراپا غمت