شعر اشعار سجاد سامانی

کوکیッ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/04/04
ارسالی ها
20,571
امتیاز واکنش
157,353
امتیاز
1,454
محل سکونت
میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
نیمی از جان مرا بردی ، محبت داشتی
نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی

بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی
دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی

خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی

چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش
اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی

من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی

#سجاد_سامانی
 
  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,353
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    با من ِ تنها غریبی،آشنای دیگران
    کاش من هم لحظه ای بودم به جای دیگران

    از همان روزی که دستان مرا کردی رها ،

    برگ پاییزم که می افتم به پای دیگران

    در نگاه مردم دنیا اسیری ساده ام
    در خیال خام خود فرمانروای دیگران

    عاشقی یکسان اگر با کفر باشد کافرم،
    یا خدایم فرق دارد با خدای دیگران

    زخم های کهنه ام تنها نه از لطف تو است ،
    دسترنج روزگار است و دعای دیگران!

    #سجاد_سامانی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,353
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    به رغم سر به هوا بودنم زمینگیرم
    به سر ،هوای تو را دارم از زمین سیرم

    دلم شبیه درخت آن چنان پر از مهر است،
    که سایه از سر هیزم شکن نمی گیرم

    که ام؟ مبارز سستی که در میانه جنگ،

    به دست دشمنم افتاده است شمشیرم

    به چاره سازی من اعتنا مکن ،من نیز
    یکی از آن همه بازیچه های تقدیرم

    بهار ، بی تو رسیده ست و من چو مشتی برف
    اگرچه فصل شکوفایی است ، می میرم

    #سجاد_سامانی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,353
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    نشست بر دل تو مهر همدمی دیگر
    نشست بر دل من گرد ماتمی دیگر

    اگر چه از غم هر آدمی خبر دارم ،
    خبر ندارد از اندوهم آدمی دیگر

    چرا زبان بگشایم؟ که دردهای بزرگ
    به جز سکوت ندارند مرهمی دیگر


    چو شمع،گریه از این می کنم که غیر از رنج
    نبوده است سرم گرم عالمی دیگر

    برای مـسـ*ـت شدن کافی است اما کاش ،
    برای مرگ، شرابم دهی کمی دیگر

    #سجاد_سامانی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,353
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
    ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

    مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند
    خود ولی در دستهای دیگران زندانیم

    بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
    سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

    می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
    هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم

    هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
    عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم

    #سجاد_سامانی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا