شعر اشعار حامد عسکری

I.MehrDãd

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/31
ارسالی ها
13,289
امتیاز واکنش
163,097
امتیاز
1,321
سن
21
محل سکونت
جـَهَنَم
ای دلبریت دلــهره ی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم

پلکـــی بزن از پلک تو الهـــــام بگیرم

تا کاسه ی تنبور و سه تاری بتراشم

هر مــــاه ته چا نشد حضرت یوسف

هر باکـ ـره ای هم نشود حضرت مریم

گاهی غزلم!گم شدن رخش بهانست

تهمیــنه شـود همدم تنهایــــی رستم

تهمینه شود بستر لالایی سهراب

تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم

تهمینه ی من ترس من این است نباشد

باب دلت این رستم بـــی رخش پر از غم

این رستم معمولیه ساده که غریب است

حتــــی وســــط ایل خودش در وطنش:بم

ناچاری ازین فاصله هایی که زیادند

ناچاری ازین مردن تدریجی کـم کم

هرجا بروم شهر پر از چاه وشغاد است

بگذار بمانـــــم کـــــــه فدای تـــو بگردم

من نارون صاعقـــه خورده تو گل سرخ

تو سبز بمان من به درک من به جهنم
 
  • پیشنهادات
  • I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی
    تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی

    این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها

    از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی

    از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی

    ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

    یک بار شده بر جگرم زخـــم نکاری؟

    یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

    هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم

    بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

    از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار

    بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

    به از آن است کــه در دام نــگاه افتادن

    سیب شیرین لبت باشد و آدم نـخورد؟

    تو بهشتی و چه بیم از به گـ ـناه افتادن

    لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

    چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

    آخر قصـــه ی هر بچه پلنگــی این است:

    پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

    با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است

    سر و کارت به خط و چشـم سیاه افتادن

    من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل

    قسمتم کرده به سر در پـی شاه افتادن

    عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد

    سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    وقتــی بهشت عـزوجل اختــراع شد

    حوا که لب گشود عسل اختراع شد‌‌

    در چشمهای خسته‌ی مردی نگاه کرد

    لبــخند زد و قنــــــد بدل اختـــراع شد

    آهی کشید، آه دلش رفت و رفت و رفت

    تا هالــــه‌ای به دور زحل اختــــــراع شد

    حوا بلوچ بود ولی در خلیـــج‌ فارس

    رقصید و درحجاز هبل اختراع شد

    آدم نشسته بود ولی واژه‌ای نداشت

    نزدیک ظهر بود غــــــــزل اختراع شد

    آدم وسعی کرد کمی منضبط شود

    مفعول فاعلات فعل اختـــــراع شد

    "یک دست جام باده و یکدست زلف یار"

    این گونـــه بود ها ! کـه بغـ*ـل اختراع شد

    یک شب میـــان شهـــر خرامیـد و عطســـه زد

    فرداش .... پنج دی ...... و گسل اختراع شد!
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

    من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور

    من تشنــه ام بـــــــه رد شدنت از قلمرو ام

    آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

    رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات

    اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور

    آواره ی نجـابت چشمان شرجــــی ات

    توریستهای نقشه به دست بلوند و بور

    هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی

    انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"

    دردی دوا نمی کند از من ترانه هام

    من آرزوی وصل تو را می برم به گور

    مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد

    از آنچـــه رفت بر سر این دل ، دل صبــــــور

    تعریف کردم از تــــو ، تــو را چشم می زنند

    هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را

    بخرام برآشفته کنی (فرشچیان) را

    تلفیق سپیدو غــزل و پست مدرنی

    انگشت به لب کرده لبت منتقدان را

    معراج من این بس که دراین کوچه ی بن بست

    یک جرعــــــــــــــــه تنفس بکنـــــم چادرتان را

    دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم

    برگیرو برآشوب وبزن "جامه دران" را

    ای کاش در این دهکده ی پیربسوزند

    هرچه سفرو کوله و راه و چمدان را

    شاید تو بیایی و لبت شــربت گیلاس

    پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را

    عاروس غزل های منی بی برو برگرد

    نگذارکسی بـــو ببرد این جــــریان را
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    سلام سوژه نابــم برای عکاسی‌
    ردیف منتخب شاعران وسواسی‌

    سلام «هوبره»ی فرش‌های کرمانی‌

    ظرافت قلیان‌های شاه عباسی‌

    تجسم شب باران و مخمل نـــوری‌

    تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی‌

    و ذوالفنون، شب چشم تو را سه تار زده‌

    به روی جامه‌دران با کلید «سل لا سی»

    دعا، دعای همان روزگار کودکی است:

    خدا تُنه ته دو باله تو مــــال من باسی‌
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا