شعر اشعار فایــز دشتـــی

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 4,119
  • پاسخ ها 180
  • تاریخ شروع

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
بیا جانا که دنیا را وفا نیست
جوى را حت در این محنتسرا نیست
در این ره هر چه فایز دیده بگشود
زهمراهان اثر جز نقش پا نیست
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    مرا هم ساق و هم زانو کند درد
    کمر با ساعد و بازو کند درد
    به هر عضو تو فایز پیرى آمد
    جوانى رفت و جاى او کند درد
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    اگر دوران دهد بر بادم اى دوست
    وگر هجران کند بنیادم اى دوست
    مکن باور که فایز چشم و زلفش
    رود از خاطر و از یادم اى دوست!
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    مسلسل حلقه حلقه زلف دلدار
    به هر تارى دلى گشته گرفتار
    دل فایز اسیردام زلفش
    چون گنجشگان که گرد آیند بر مار
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    هر آن کس عاشق است از دور پیداست
    لبش خشک و دو چشمش مـسـ*ـت و شیداست
    بود فایز مثال روزه داران
    اگر تیرش زنى خونش نه پیداست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    به سیر باغ رفتم باختم من
    نظر بر نوگلى انداختم من
    الهى دیده فایز شود کور
    که دلبر آمد و نشناختم من
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بیا جانا که دنیا را وفا نیست
    جوى راهت در این محنت سرا نیست
    دراین ره هر چه فایز دیده بگشود
    زهمراهان اثر جزنقش پا نیست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    تو که ملاى قرآن خوانى اى دل
    تو که درد دلم مى دانى اى دل!
    به بخت مردمانى شیخ و ملا
    به بخت فایزت نادانى اى دل!
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    سراغ جان جانان از که پرسم؟
    نشان ماه کنعان از که پرسم؟
    چو اسکندر به ظلمت رفت فایز!
    گذار آب حیوان از که پرسم؟
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    چو آمد فکر یار اندر ضمیرم
    بسوزد خرمن ماه ازنفیرم
    نه فایز پیرعمر ماه و سالست
    غم هجران جانان کرده پیرم
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا