آسمان،طعنه به زیبایی لبخند تو است
و زمین،مظهر پهناوری کشور دل
و زمان،دست به دامان خداست،
که پس از لحظه دیدار،ز قلب تو تپد
جنگل امروز چه سبز است!ز بوییدن توست؟
و هوا عطر فشان است،ز بوسیدن توست؟
حیف باشد که بهاران ز تو گیرد نیرو
و من اینجا پر صحرا و تب سوزانم
همه از تو خوشحال
آه، من حیرانم!
(ا.ج)
کوچه ها محرم اسرار دل خونبارم
کوچه ها باخبرند،تا به سحر میبارم
آسمان دور سرم چرخش دوار کند
رفتنت نقطه ی ویرانی و من پرگارم
من ترحم نَپسندم،گرچه، کو اهل وفا؟!
عاشقم! آخ نه،انگار که من سربارم!
کوچه ها قبل تو آرامش نابم بودند
آه ،از واسطه ی رفتن تو بی آزارم!
(ا.ج)
رفتنت،دزدادنه ترین رفتن تاریخ بود!
رفتی و تمام داشته های دنیایم را
با خود بردی؛
از همان لحظه،
در عدم نشسته ام
بی دنیا
بی رویا
بی پروا...
آه! که از انتظار خسته ام.
(ا.ج)
بد ترین لحظات عمرم را میگذرانم
فراموشت کرده ام!
میدانی یعنی چه؟
میدانی فراموشی کاری که غیر ارادی انجامش میدادی،یعنی چه؟
میدانی فراموش کردن طپش قلب
فراموش کردن نفس کشیدن
فراموش کردن خود
یعنی چه؟
نه،نمیدانی.تومنطقی تر از آنی که بدانی
بی توی منطقی،قلب احساسیم
خانه خراب است.
(ا.ج)
مشکل از رفتنت نیست،
مشکل زمانی است،که بی تو میگذرد!
مشکل،نبودت است؛
نبودت،بزرگترین سد میان منو زندگانی است
صعب العبور ترین و تنها ترین راه برای تنفس
و بزرگترین محال،برای حسرت نکشیدن؛
رفتنت...
این دلباختگی عوارض ها داشت!
(ا.ج)
نمی دانی چه لذتی دارد!
دیدن لبخندت
گاهی به لبخندت آینه را مهمان کن!
نه،خیال قسمت کردن تبسمت با دیگری
برایم کابوس است؛
برایت شعر خواندن بی حاصل است
وقتی نیستی.
حالا که از آن لبخند ها خبری نیست
هر نفسم
هر طپشم
هر آه ام
از زهر خند هایت پر است
خیالم بیشتر.
(ا.ج)