شعر اشعار تکتم حسینی

Es_shima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
29,248
امتیاز
846
سن
27
محل سکونت
ناکجا
ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو

شب پناه آورده با انبوه شب بوها به تو



ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین تر است

لحظه ای که می رسد دست النگو ها به تو..



چون کبوتر دست بر می داشتند از رسم کوچ

فکر می کردند اگر روزی پرستو ها به تو



نسخه ی درماندگان است آب سقاخانه ات

ای که دارد بستگی تاثیر داروها به تو



نغمه نقاره یک سو، یک طرف هوهوی باد

من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو..
 
  • پیشنهادات
  • Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    درد مرا طبیب علی و دوا علی ست

    دارالشفاست شهر نجف چون شفا علی ست



    بیش از هزار راه به الله می رسد

    در هر هزار راه ولی رهنما علی ست..



    تردید کرده عقربه در لرزشی مدام

    شاید دلیل لرزش قبله نما علی ست



    کافر که نیستم که بگویم علی خداست

    گر چه بعید نیست بگویم خدا علی ست..



    گر در مسیر عشق نبی می زنی قدم

    از ابتدای راه بدان انتها علی ست..



    ما از خودش جواز زیارت گرفته ایم

    رمز عبور رد شدن از مرزها علی ست



    از هر زبان که می شنوم نامکرر است

    راز بزرگ هردو جهان ذکر " یا علی " ست..
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    گرچه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم

    باز با غم رفت و آمد های پنهان داشتم



    گرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان_

    در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم..



    از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت

    پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم



    عشق با من بود لیلاوار یا سودابه وار

    خوب و بد.. اما به احساس خود ایمان داشتم



    داستانم هفت خوان رستم دستان نشد

    من ولی اندازه ی سهم خودم خوان داشتم



    باز هم دلخوش به این بودم که بادی می وزد

    قدر موهایم اگر روز پریشان داشتم..



    خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی

    چند وقتی بود خیلی حس باران داشتم..



    "سیده تکتم حسینی...

    نارنج مویه ها...
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    تمام حاصلم را در بساط شهر گستردم
    خریداری ندارد بین این بی دردها دردم

    زنی از نسل اشرافی ترین غم های تاریخم
    که در خاموشی افسانه هایم زندگی کردم

    اگر آواره ام گم کرده ام ایل و تبارم را
    و در سردرگمی هایم به دنبال تو می گردم

    خیابان خواب چشمان تو در این شهرخاموشم
    اگر چشم تو را پیدا نمی کردم چه می کردم؟

    نسیمی از شمال شرق از بلخم،تماشا کن
    که رقصی مولوی تر از غزلهای تو آوردم
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    هوای گریه در این ایستگاه سنگین است

    سکوت سرد تو و بغض راه سنگین است


    تو خیره می شوی اما مرا نمی بینی

    نگاه می کنی و این نگاه سنگین است


    غرور له شده ام را چرا نمی فهمی ؟

    برای من که زنم گریه ، گاه سنگین است


    برای من که نمی بخشی ام نمی دانــی

    چقدر پاسخ ایـن اشتبـاه سنگین است


    قبــول،قلب تو را من شکستــه ام اما

    قبول کن که قبول گـ ـناه سنگین است


    به روی شانه ی من کوه غصه گاهی هیچ

    و گاه بار غمی قدر کاه سنگین است


    نبودن تو ، غـم من ، هجوم دلتنگی

    چقدر خلوت این ایستگاه سنگین است
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    روی تو به یک صبح دل انگیـز شبیه است

    شور تو به مرغان سحرخیـز شبیه است


    جو گندمی موی تـو در اوج جوانی

    انگار بهار است و به پاییـز شبیه است


    عاشق کش بالفطره ای ، ای شوق دمادم

    چشم تو از این حیث به چنگیز شبیه است


    من مـسـ*ـت می حافظم و باده ی صائب

    شیراز تو از بس که به تبریز شبیه است
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
    پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم

    تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
    و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم

    بزن نی باز غوغا کن،بزن دف شور برپا کن
    به هر سوزی بگریانم،به هرسازی برقصانم

    ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
    تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم

    اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
    که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
    که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست

    به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
    شبی که پیش منی وقت خواب دیدن نیست

    من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
    میان ما دونفر گفتن و شنیدن نیست

    نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
    دو مـسـ*ـت رام که در فکرشان رمیدن نیست

    بگیر از لب داغم دوبیت بـ..وسـ..ـه ی ناب
    همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست

    برای من قفس از بازوان خویش بساز
    که از چنین قفسی میل پرکشیدن نیست

    تو آسمان منی،جز پناه آغوشت
    برای بال و پرم وسعت پریدن نیست
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    شکر خدا یک لقمه نان در سفره دارم

    می چرخد این جا آسیاب روزگارم



    می چرخد اما در دلم غم خانه کرده

    لبخند هم دیگر نمی آید به کارم



    این روزها جز درد چیزی همدمم نیست

    دردی که دورم کرده از یار و دیارم



    نبضت چرا کند است ای دردت به جانم؟

    رنگت چرا زرد است ای باغ و بهارم؟



    شرمنده ام از اینکه غیر از زخم هایم

    چیزی ندارم تا که در خاکت بکارم



    یک روز می آید که آبادت ببینم

    یک روز می آید ...هنوز امیدوارم



    ای نقشه ای که روی دیواری..برایت

    اندازه ی یک عمر غربت حرف دارم...
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    آمد و چون خواب پیش چشم های من نشست



    دست هایم را گرفت آن آرزوی دوردست



    با نگاهی بغض هایم را در آغوشش گرفت

    شعر خواند و در صدایش "دوستت دارم" شکست...



    هم به خنده خواند : آخر دور ما هم می رسد

    هم به گریه گفت : دلگیرم از این دنیای پست



    "عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی

    آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست"



    زیر لب این بیت حافظ را برایم خواند و بعد...

    چشم هایش را که در من خیره بود آرام بست



    خواستم از خستگی هایم بگویم پیش او

    آمدم لب وا کنم دیدم که او هم خسته است...
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا