شعر اشعار محمد علی رستمی

آدم برفی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/28
ارسالی ها
4,013
امتیاز واکنش
9,544
امتیاز
746
دو باره داغ کرده ام برای من غزل بگو

بپاش دل در آسمان از عشق با زُحل بگو


نوشید*نی تلخ دور کن دو جام مثنوی بده

دو بیت از سحر بخوان سه مصرع از عسل بگو


ستاره را سه تار کن بزن به سیم آخرش

دو قطعه از قمر بخوان سپیدی از عمل بگو


نوای دل سه گاه شد بیا و شور تازه کن

ترانه از ابد بخوان حکایت از ازل بگو


در آسمان ترین زمین طلوع می کنی یقین

سپیده را خمـار کن از عشق بی بدل بگو


سحر شد از سرم ببر خماری شبانه را

پیاله ای مَثل بریز از عشق بی دغل بگو


دوباره آسمان تهی زمین پر از خدا شده

بیا و بار دیگر از خدای لم یزل بگو


«وصال»! در هوای شب سپیده را صدا بزن

بگیر دف به کف بزن سبد سبد غزل بگو


غزل
از : محمد علی رستمی
 
  • پیشنهادات
  • آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    دیوار مهربانی هرچند پر ز چین است

    بالا نرو که او هم شرمنده ی زمین است



    من در هوای کوچه می سوزم ای "میانه"

    آشفتگی ندارد تا رسم این چنین است



    شب در سکوت و خلوت می شد تو هم نخوابی

    زردی به گونه هایم کی ماه در جبین است



    وقتی که خنده و لب کاری به هم ندارند

    فرقی ندارد اهدا پس مانده ای ز جین است



    گفتی بیا به پیشم از من طلب نما تو

    من رند بی نیازم بخشندگی نه این است



    من در "وصالِ" رویت چون شمع می گدازم

    تا رسم خودپرستان بیگانگی ز دین است



    محمد علی رستمی (وصال)
    دیوار مهربانی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    برای خاطر تو چشم من به در مانده

    به مادری که نداری نگو پدر مانده


    شبیه معجزه بودی که مدتی با تو ...

    ز روزگار بدم خوشترین اثر مانده


    کنون که رفته ای از دیار تشنگی ام

    ز خیل حادثه ها خطی از خبر مانده


    نمی رسد به هوایم هوای تازه ز تو

    برای بارش باران دو چشم تر مانده


    قمار زندگی ام را من از تو می دانم

    برای لغزش من از تو یک نظر مانده


    اگر نزول من از منتهای پرواز است

    کجای وسعت راهم نشان پر مانده ؟


    « وصالِ » خاطره ها را ورق زدم دیدم

    ز قصه های گذشته نه ته نه سر مانده


    محمد علی رستمی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    امــــروز هم گذشت !

    دیگر

    هیـچ آرزوی نمی کنم

    مبادا

    حسرت دوباره ای سبز شود ...



    محمد علی رستمی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    وقتی خزان می رسد

    ناله های حزین سازیی آشنا

    با کشش یکنواخت

    قلب مرا می نوردد ...



    نمی خواهم گذر زمان را باور کنم

    یک مرتبه صدای زنگ ساعت ،

    مرا به خود می آورد !

    حس می کنم زمان خیال ایستادن دارد

    خودم را آهسته به باد می سپارم

    نسیم بداندیش

    مرا چون برگی پژمرده با خود می برد ...

    من در رنگ باخته خود ،

    و رودخانه ی نزدیکمان غرق می شوم



    محمد علی رستمی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    ی قرار است قلم در دل طوفانی ما

    می نویسد دو سه خط شرح پریشانی ما

    ریشه از شاخه جدا چند رهی تیشه « ما »

    بند ها خسته از این وسعت زندانی ما

    گر چه گفتی که بپرسیم از آینده و حال

    چه دراز است علی خواب زمستانی ما

    نیمه شب بسکه علی بود و علی بود وعلی

    خشک شد طاقت آن چاه بیابانی ما

    آنچه گفتی و نگفتی اگر از دیده رود

    به خدا بی تو حباب است مسلمانی ما

    باز گو معجزه ای یا سخنی زنده شویم

    تا که پرواز کند شهپر انسانی ما

    تو که می دانی و می دانی و می دانی باز

    ز سفر می رسد آن یوسف کنعانی ما

    شهر رنگین شده از نم نم باران و دعا

    می رسد نوبت گلزار و زر افشانی ما

    غزل از شوق « وصالت » به تو زانو زد و گفت

    به کجا می نگرد مصرع پایانی ما !


    محمد علی رستمی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    چشم در چشم

    مثل گرگها

    مقابل نشستیم

    غافل از این که

    در خوردن آدمها ،

    چشمهایت

    حریص تر بودند ...



    محمد علی رستمی



    ********************
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    اگر برای تو شعری بخوانم
    این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
    حتی وقتی که من دیگر نباشم

    یا وقتی که میان ما دیگر عهدی نباشد

    شعر من می ماند
    عاشقانت تو را ترک می کنند


    اما شعر من
    همیشه با تو خواهد بود
    پس بگذار برایت شعری بخوانم
    شعری از اعماق وجودم



    که مرا به یاد تو آورد
    شعری که همیشه با تو زندگی کند
    و جاودانه بماند



    محمدعلی رستمی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    وقتی نگاهم می کند بادام چشمت

    دل را به یغما می بری با ، دام چشمت


    تو قطره قطره می چکانی از نگاهت

    من جرعه جرعه می خورم از جام چشمت


    چون ماهی بیتاب ِ یک تالاب شیرین

    غرقم درون برکه ی آرام چشمت


    زیبا ترین تندیس شعرم ، وصف رویت

    سرکش ترین اسب غرورم ، رام چشمت


    انگار بر من وحی نازل کرده خورشید

    وقتی به چشمم می رسد پیغام چشمت


    محکوم تبعیدم به شهر دور عشقت

    طبق همین قانون استعلام چشمت



    محمد علی رستمی
     

    آدم برفی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    4,013
    امتیاز واکنش
    9,544
    امتیاز
    746
    گوشه گیری کرده بودم

    در خرابی های دل

    بار دیگر چشمهای روشنت

    بر دلم تابید و ...

    من هم راهی فردا شدم

    وندر آنجا هیچ کس یادم نبود !

    تا که فریاد خودم

    دادم رسید .


    محمد علی رستمی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا