شعر اشعار شهریار ( محمد حسین بهجت تبریزی )

fatemeh.sa

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/11
ارسالی ها
97
امتیاز واکنش
1,539
امتیاز
326
هنگامی که خبر تبعید به شهریار ابلاغ شد مجبور شد دوستان و آشنایانش را ترک کند. شهریار که می دانست مادر پری با او میانه خوبی دارد از او خواست که برای آخرین بار ترتیب ملاقات این دو جوان را بدهد و مادر پری با این امر موافقت کرد و قرار شد که در بهجت آباد که میعادگاه آنها بود دوباره یکدیگر را ملاقات بکنند . شاعرجوان تا صبح منتظر پری بود ولی از او خبری نشد و حاصل این تجربه و انتظار تلخ غزلی است بسیار زیبا و شاید یکی از شاهکارهای او پس از «حیدر بابایه سلام» که به زبان آذری که زبان مادری اوست سروده شده است و سالها بعد آنرا به فارسی نیز برگردانده است و نام این قطعه بی نظیر را «بهجت آباد خاطره سی» گذاشت​

اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گجــــه یاری

گئج گلمه ده دیر یار ، یئنه اولموش گئجه یاری


گؤزلر آسیلی، یوخ نه قارلتی نه ده بیر سـس

باتمیش قولاغیم گور نه دوشورمکده دی داری


بیر قوش آییغام سؤیلیه رک ، گاهدان اییلده ر

گاهدان اونودا یئـل دیه لای لای هـوش آپـاری


یاتمیش هامی بیر اللاه اویاقدیر داها بیر من

مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری


قورخوم بیـدی یار گلـمیه بیـردن یاریلا صـبح

باغریم یاریلار، صبحوم آچیلما، سنی تاری


دان اولدوزی ایستر چیخا، گوز یالواری چیخما

اوُ چیخماسـادا، اولدوزومون یـوخدی چیخاری


گلمز، تانیرام بختیمی، ایندی آغارار صبح

قاش بئیـله آغـاردیقجا داهـا باشـدا آغـاری


عشقین که قراریندا وفا اولمیاجاقمیش

بیلمم که طبیعت نیه قویموش بو قراری


سانکی خوروزون سون بانی خنجر دی سوخولدی

سـ*ـینه مـده اورک وارسـا، کسـیب قیـردی داماری


ریشخندیله قیرجاندی سحر، سؤیله دی، دورما

جان قورخوسی وار، هر کیم اتوزمیش بو قماری


اولدوم قارا گون آیریلالی اوُ ساری تئلدن

بونجا قره گونلردی ائدن رنگیـمی سـاری


گؤز یاشلاری هر یردن آخارسا، منی توشلار

دریـــایه باخـــار بللـی دی چایـــلاریـن اخـاری


از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب

باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدی قیزاری


محـراب شفقـــده اؤزومــی سجـده ده گؤردوم

قان ایچره غمیم،یوخ،اوزوم اولسون سنه ساری


عشقی واریدی«شهریار»ین گوللی چیچکلی

افسوس قارا یئل اسدی خزان اوُلــدی بهاری
 
  • پیشنهادات
  • fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    و بدین ترتیب، شهریار در سن بیست و شش سالگی عازم تبعیدگاهش، خراسان شد و در اداره ی ثبت احوال نیشابور استخدام گردید. او با استاد کمال الملک که او هم در تبعید به سر می برد، آشنا شد و از محضر او بهره های فراوان گرفت . در نیشابور ایام شاعر دل شکسته به تلخ کامی و تیره روزی سپری می شد و با این که بیش از چهار سال در تبعید بود ولی هیچوقت یاد تهران و خاطراتش را فراموش نکرد :

    خوشا تهران و طرف لاله زارش

    خرامان شاهدان گلعذارش


    دیار عشق و شهر آشنایی است

    خدای عشق دارد پایدارش


    خوشا نزهت گـه شمران که خیزد

    خروش بلبل از هر شاخسارش


    به کوی بهجت آبادم سلامی است

    صبا گر افتد از آن سو گزارش


    دلم دارد هوای کوی یاران

    اگر فرصت بود از روزگارش
     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    در سال 1313 خبر فوت پدرش به او رسید و چون اجازه ی برگشت نداشت در غربت دچار افسردگی شد که نهایتا منجر به بیماری سخت شهریار شد و چون درمانهای محلی موثر نیفتاد به او اجازه دادند که برای معالجه به تهران برگردد و از آنجاییکه تیمورتاش دو سال پیش در زندان رضاشاه مرده بود مانعی نیز برای برگشت او وجود نداشت.

    پری که از جریان مریضی و بازگشت او خبردار می شود برای عیادتش به بیمارستان می رود و عشاق دیرینه یکدیگر را در آغـ*ـوش کشیده و اشک می ریزند :

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

    بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟


    نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

    سنگدل این زودتر مى خواستی، حالا چرا؟


    عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

    من که یک امروز مهمان تو ام، فردا چرا؟


    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم

    دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟


    وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

    اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟


    شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

    ای لب ِشیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟


    ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

    این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چرا؟


    آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند

    در شگفتم من، نمى پاشد ز هم دنیا چرا؟


    در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین

    خامُشی شرط وفاداری بُود، غوغا چرا؟


    شهریارا» بی حبیب خود نمى کردی سفر»

    این سفر راه قیامت مى روی، تنها چرا؟

     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    با برگشتن شهریار به تهران و عیادت های متعدد پری از او در بیمارستان شور و شوق جوانی و عاشقی در سروده های شهریار دوباره خودنمایی می کنند و چنان می نماید که دوستی این دو یار قدیمی از سر گرفته شده است. مشخص نیست که این دوران خوشی چقدر طول کشیده است ولی شاعر جوان تدریجا متوجه تغییراتی در رفتار پری می شود و نهایتا در می یابد که از پری خواستگاری شده است و این حریف پُر زور سرتیپ چراغعلی خان معروف به امیر اکرم یکی از پسرعمو های رضاشاه می باشد . اهالی تهران می دانند که چهار راه امیر اکرم به نام این حریف تازه نفس نامگذاری شده است . پری تمایل مثبت به این ازدواج از خود نشان می دهد و مجددا باعث بروز احساسات آتش افروزی در شاعر جوان و عاشق پیشه می شود و در این دوران شهریار غزلهای فراوانی سروده است که دیوان او را پُر بارتر و مزیّن تر کرده اند.​
     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حمت

    علی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ی همای رحمت تو چه آیتی خدا را
    که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
    چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
    بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
    چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
    بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
    که علم کند به عالم شهدای کربلا را
    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
    چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
    بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
    چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
    «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
    به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
    ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا​
     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
    کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
    هر کس آزار من زار پسندید ولی
    نپسندید دل زار من آزار کسی
    آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
    هر که چون ماه برافروخت شب تا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کسی
    سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
    هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
    سود بازار محبت همه آه سرد است
    تا نکوشید پی گرمی بازار کسی
    من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود
    بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی
    غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
    کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
    تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
    بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
    آن که خاطر هـ*ـوس عشق و وفا دارد از او
    به هـ*ـوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
    لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
    نشود یار کسی تا نشود بار کسی
    گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
    شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
    شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
    به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی
     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    شیعیان دیگر هوای کربلا دارد حسین
    روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

    از حریم کعبه جدش به اشکی شست چشم
    مروه پشت سر نهاد٬٬ اما صفا دارد حسین


    می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
    بیش از اینها٬ حرمت کوی منا دارد حسین...

    بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
    کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

    رخت دیبای حرم چون گل به تاراجش برند
    تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

    بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
    ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین؟

    سروران٬ پروانگان شمع رخسارش٬ ولی
    چون سحر٬ روشن٬ که سر از تن جدا دارد حسین

    سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق
    می نماید خود٬ که عهدی با خدا دارد حسین

    او وفای عهد را با سر کند سودا٬ ولی
    خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

    دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
    با کدامین سر کند؟ مشکل دوتا دارد حسین

    سیرت آل علی(ع) با سرنوشت کربلاست
    هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

    آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
    عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

    دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
    داوری بین با چه قوم بی حیا دارد حسین

    ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان٬ زخمه ای
    گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

    دست آخر کز همه بیگانه شد٬ دیدم هنوز
    با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

    شمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدای
    جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

    اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»
    ک اندر این گوشه عزایی بی ریا دارد حسین


     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    شبست و چشم من و شمع اشکبارانند

    مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

    چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه

    که این ستاره شماران ستاره بارانند

    مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد

    در این بهار که بر سبزه میگسارانند

    به رنگ لعل تو ای گل پیاله های نوشید*نی

    چو لاله بر لب نوشین جویبارانند

    بغیر من که بهارم به باغ عارض تست

    جهانیان همه سرگرم نوبهارانند

    بیا که لاله رخان لاله ها به دامنها

    چو گل شکفته به دامان کوهسارانند

    نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود

    که بلبلان تو در هر چمن هزارانند

    پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد

    که مات عرصه حسن تو شهسوارنند

    تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین

    که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند

    به کشت سوختگان آبی ای سحاب کرم

    که تشنگان همه در انتظار بارانند

    مرا به وعده دوزخ مساز از او نومید

    که کافران به نعیمش امیدوارانند

    جمال رحمت او جلوه می دهم به گـ ـناه

    که جلوه گاه جلالش گناهکارانند

    تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست

    که بندگان در دوست شهریارانههند

     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

    خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

    گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

    گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

    ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

    مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

    دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

    تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

    وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر

    پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

    ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم

    چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

    یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد

    خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

    شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند

    عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد
     

    fatemeh.sa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/11
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    326
    ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد

    سیمای شب آغشته به سیماب برآمد

    آویخت چراغ فلک از طارم نیلی

    قندیل مه آویزه محراب برآمد

    دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم

    یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد

    چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد

    تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد

    ماهم به نظر در دل ابر متلاطم

    چون زورقی افتاده به گرداب برآمد

    از راز فسونکاری شب پرده برافتاد

    هر روز که خورشید جهانتاب برآمد

    دیدم به لب جوی جهان گذران را

    آفاق همه نقش رخ آب برآمد

    در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود

    جانم به لب از صحبت احباب برآمد

     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا