شعر اشعار حامد نیازی

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
حرفهایم به سوی تو که می دوند
معنی شان می ریزد
مانند خجالت،
زمان بـ..وسـ..ـه!
یا مثل ترس،
وقت گفتن اولین دوستت دارم!
حرف هایم نزدیک تو رنگشان میپرد
مثل دل بعد از دیدار
مثل هوش پس از آغـ*ـوش
مثل
آخر همین شعر...
آمدی...
همه اش پرید!

#حامد_نیازی
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    اسمش چیست؟
    این حس،
    این حال؛
    همین که وقتی به تو فکر میکنم...
    از گوشه ی لبهایم لبخند چکه میکند!
    اسمش چیست؟
    این کار،
    این رفتار؛
    که نشسته ام و تو را مو به مو مرور میکنم و عطر موهایت گیجم میکند؟
    اسمش چیست؟
    این رویا،
    این خیال؛
    که تو از دور می آیی و انار های باغ شعرم...
    کال کال، سـ*ـینه چاک میکنند؟
    اسمش را...
    چه بگذارم که تو، دوستت دارم معنی اش کنی؟

    #حامد_نیازی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    وقتی نارنجی ‌میپوشی
    مراقب دلِ پاییز باش
    وقتی آبی...
    هوایِ ضعف‌ کردن خدا را داشته باش
    و سبز برای من،
    که این روزها
    سخت درگیرِ عشقم!
    بگذار شکوفه دهد دست هایم
    روی تنِ خیالت!

    بگذار بگویند معجزه ی این پاییز
    همین شکوفه هاست!
    تا از فردا شعر هایم
    با عطرِ شکوفه های پاییزی...
    همه را عاشق‌ کند!

    #حامد_نیازی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    داشت برایم شعر میخواند
    که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
    بـ..وسـ..ـه دارید؟
    ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
    تکرار کردم شما بـ..وسـ..ـه دارید!؟
    از آن بـ..وسـ..ـه ها که انتها ندارند!
    که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
    از آن بـ..وسـ..ـه ها که دهانم را طوری پر کند
    از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
    گل کند،شکوفه بزند،بهار برسد!
    از آن بـ..وسـ..ـه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!

    خندید...
    خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
    خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
    بلند گفت:دوستت دارم مجنون جان!
    و من از خوشی میان شعری که میخواند
    قافیه در قافیه،ردیف شدم!
    زندگی انگار این بود؛
    دو مصرع،کنار هم،یک شاه بیت!
    با طعم بـ..وسـ..ـه!

    #حامد_نیازی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    تاب می‌خوری روی پاییز
    دوستت دارم‌هایم هولت می‌دهند
    کودکانه ذوق میکنی
    عاشقانه میخندی و می‌گویی
    محکم‌تر..
    و من فریاد میزنم:
    «دوستت دارم!»

    #حامد_نیازی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    میخواهم
    حیاطِ خانه ی خدا را آب و جارو کنم،
    نازِ شمعدانی هایش را بِکِشم،
    و تختش را مرتب ‌کنم!
    میخواهم
    میز کارش را گردگیری ‌کنم
    مداد رنگی هایش را بگذارم تویِ کشو
    میخواهم لباس هایش را از روی رنگین کمان جمع کنم!
    میخواهم خسته که از راه رسید
    برایش چای دم کنم
    میخواهم چشم هایش را که بست
    برایش شعر بخوانم
    میخواهم از تو بگویم در ‌گوشش،
    از تو بگویم در گوشش
    و با هم بـ..وسـ..ـه بباریم!
    بـ..وسـ..ـه بباریم و از ایوانِ خانه اش تو را نگاه‌ کنیم
    که چشم هایت را بسته ای و با صورت،
    از آسمان بـ..وسـ..ـه میچینی!
    این بار میخواهم با بردنِ اسمت خدا را هم عاشق کنم!

    #حامد_نیازی
     

    آے ام بݪآ●_●

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    1,240
    امتیاز واکنش
    11,565
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    قم ڪــانتـــرے
    تو را حوالی امروز خواهم بوسید
    تو را حوالی امروز خواهم بوسید
    بی ترس، بی دلهره
    در میان ازدحام عقربه ها
    تو را خواهم بوسید
    کشنده!.. مرگبار!
    تو را خواهم بوسید، چون نوشید*نی.

    میرقصم در تو...
    تو را خواهم بوسید، مثل اردیبهشت
    تو را خواهم بوسید
    مثل آتش، وقتی به خرمن گندم تنت افتاده!
    هر چه بدوی و دور شوی بیشتر گر می گیری !
    تو را خواهم بوسید مثل باران
    تو را خواهم بوسید
    مثل همین شعر...
    پس تسلیم باش
    چشمهایت را ببند
    تو با همین بـ..وسـ..ـه جاودانه ای

    در همین شعر !

    "حامد نیازی"
     

    آے ام بݪآ●_●

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    1,240
    امتیاز واکنش
    11,565
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    قم ڪــانتـــرے
    به دیدارم بیا

    و برایم دستهایت را سوغات بیاور

    تا پس از این معجزه

    پاییز را به جهنم بسپارم

    که عشق از هر آتشی سوزان‌‌ تر‌ خواهد بود!

    به دیدارم بیا

    و برایم خدا را هدیه بیاور

    تا پس از این حادثه



    خدا به من

    به تو

    و به ما

    ایمان بیاورد

    که عشق میتواند گاهی در یک‌ عصر پاییزی

    از دست های من

    که خفته اند در‌ جیب های تو...

    به جهان نازل شود!



    "حامد نیازی"
     

    آے ام بݪآ●_●

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    1,240
    امتیاز واکنش
    11,565
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    قم ڪــانتـــرے
    امشب

    با خیال تو در این پیراهن هم آغوشم!

    به خدا نوشتم ...

    نسیم نوزد!

    ماه تاب‌ نتابد!

    ستاره ها ندرخشند!

    مرغ سحر نخواند!

    چشمه نجوشد!

    و یاس های باغچه عطر نیفشانند!

    به خدا نوشتم...

    صدای پایش در کوچه نپیچد!

    خورشید راه فردا را‌ گم ‌کند!

    و جهان بایستد از حرکت!

    خدا پاسخ داد

    تو پنجره را برایم باز بگذار

    تا خلقت عشق را تماشا‌ کنم...

    باقی اش با من!

    امشب با خیال تو ...

    در این ‌پیراهن عشق را خلق میکنم!

    باقی اش با خدا!



    "حامد نیازی"
     

    آے ام بݪآ●_●

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    1,240
    امتیاز واکنش
    11,565
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    قم ڪــانتـــرے
    بیا،

    و مرا هم‌ با خود بیاور از رویا!

    بیا،

    و دستم را بگیر تا‌ گُم ‌نکنم‌‌ جاده ی برگشت را!

    بیا،

    که این سفر تنها به آمدن ختم می شود!

    بیا و بگذار ماجرای‌مان شنیدنی شود

    بگذار پرستوها از ما بیاموزند کوچِ حقیقی ‌را،

    بیا تا رویایی بنفش بسازیم

    بیا تا آمدن معنا پیدا ‌‌کند

    برای باران

    برای پاییز

    برای عشق

    بیا تا عشق بیاید

    بیا تا خدا برایمان تمام شهر را آذین ببندد

    تا برگها زیر ‌پایت فرش شوند

    و پاییز عاشقانه به جهانمان سلام‌ کند

    بیا تا نشان بدهیم به خدا

    پاییز بی رنگِ‌ بنفش زیبا نیست!

    بیا و مرا هم با خود بیاور از رویا!



    #حامد_نیازی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا