شعر اشعار مولانا

  • شروع کننده موضوع Ay Çocuğu
  • بازدیدها 5,765
  • پاسخ ها 787
  • تاریخ شروع

Ay Çocuğu

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/27
ارسالی ها
4,039
امتیاز واکنش
28,649
امتیاز
856
ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم

پیش کان شکر تو شکرافشان میرم

صد هزاران گل صدبرگ ز خاکم روید

چونک در سایه آن سرو گلستان میرم

ای بسا دست که خایند حریصان حیات

چونک در پای تو من دست فشانان میرم

شربت مرگ چو اندر قدح من ریزی

بر قدح بـ..وسـ..ـه دهم مـسـ*ـت و خرامان میرم

چون به بوی خوش یک سیب تو موسی جان داد

پس عجب نیست کز آسیب تو چون جان میرم

چون خزان از خبر مرگ اگر زرد شوم

چون بهار از لب خندان تو خندان میرم

بارها مردم من وز دم تو زنده شدم

گر بمیرم ز تو صد بار بدان سان میرم

من پراکنده بدم خاک بدم جمع شدم

پیش جمع تو نشاید که پریشان میرم

همچو فرزند که اندر بر مادر میرد

در بر رحمت و بخشایش رحمان میرم

چه حدیث است کجا مرگ بود عاشق را

این محالت که در چشمه حیوان میرم

شمس تبریز کسانی که به تو زنده نیند

سوی تو زنده شوم از سوی ایشان میرم
 
  • پیشنهادات
  • Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم

    وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم

    این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار

    کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم

    گفته‌ای جان دهمت نان جوین می ندهی

    بی‌خبر دانیم ار هیچ مکافا نکنم

    گوش تو تا بنمالم نگشاید چشمت

    دهمت بیم مبارات تو اما نکنم

    متفرق شود اجزای تو هنگام اجل

    تو گمان بـرده که جمعیت اجزا نکنم

    منشی روز و شبم نیست شود هست کنم

    پس چرا روز تو را عاقبت انشا نکنم

    هر دمی حشر نوستت ز ترح تا به فرح

    پس چرا صبر تو را شکر شکرخا نکنم

    هر کسی عاشق کاری ز تقاضای من است

    پس چه شد کار جزا را که تقاضا نکنم

    تا ز زهدان جهان همچو جنینت نبرم

    در جهان خرد و عقل تو را جا نکنم

    گلشن عقل و خرد پرگل و ریحان طری است

    چشم بستی به ستیزه که تماشا نکنم

    طبل باز شهم ای باز بر این بانگ بیا

    پیش از آن که بروم نظم غزل‌ها نکنم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    من چو در گور درون خفته همی‌فرسایم

    چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم

    نفخ صور منی و محشر من پس چه کنم

    مرده و زنده بدان جا که تویی آن جایم

    مثل نای جمادیم و خمش بی‌لب تو

    چه نواها زنم آن دم که دمی در نایم

    نی مسکین تو با شکرلب خو کرده‌ست

    یاد کن از من مسکین که تو را می پایم

    چون نیابم مه رویت سر خود می بندم

    چون نیابم لب نوشت کف خود می خایم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم

    گوش خود بر دم شش تای طرب بنهادیم

    دل رنجور به طنبور نوایی دارد

    دل صدپاره خود را به نوایش دادیم

    به خرابات بدستیم از آن رو مستیم

    کوی دیگر نشناسیم در این کو زادیم

    ساقیا زین همه بگذر بده آن جام نوشید*نی

    همه را جمله یکی کن که در این افرادیم

    همه را غرق کن و بازرهان زین اعداد

    مزه‌ای بخش که ما بی‌مزه اعدادیم

    دل ما یافت از این باده عجایب بویی

    لاجرم از دم این باده لطیف اورادیم

    از برون خسته یاریم و درون رسته یار

    لاجرم مـسـ*ـت و طربناک و قوی بنیادیم

    همه مستیم و خرابیم و فنای ره دوست

    در خرابات فنا عاقله ایجادیم

    هله خاموش بیارام عروسی داریم

    هله گردک بنشینیم که ما دامادیم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم

    آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم

    آن کمیت عربی را که فلک پیمای است

    وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم

    خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه

    شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم

    در زندان جهان را به شجاعت بکنیم

    شحنه عشق چو با ماست ز کی پرهیزیم

    زنگیان شب غم را همه سر برداریم

    زنگ و رومی چه بود چون به وغا یستیزیم

    قدح باده نسازیم جز از کاسه سر

    گرد هر دیگ نگردیم نه ما کفلیزیم

    ز آخور ثور برانیم سوی برج اسد

    چو اسد هست چه با گله گاو آمیزیم

    اندر این منزل هر دم (...) گاو آرد

    چاره نبود ز سر خر چو در این پالیزیم

    موج دریای حقایق که زند بر که قاف

    زان ز ما جوش برآورد که ما کاریزیم

    بدر ما راست اگر چه چو هلالیم نزار

    صدر ما راست اگر چه که در این دهلیزیم

    گلرخان روی نمایند چو رو بنماییم

    که بهاریم در آن باغ نه ما پاییزیم

    وز سر ناز بگوییم چه چیزید شما

    سجده آرند که ما پیش شما ناچیزیم

    گلعذاریم ولی پیش رخ خوب شما

    روی ناشسته و آلوده و بی‌تمییزیم

    آهوان تبتی بهر چرا آمده‌اند

    زانک امروز همه مشک و عبر می بیزیم

    چون دهد جام صفا بر همه ایثار کنیم

    ور زند سیخ بلا همچو خران نسکیزیم

    تاب خورشید ازل بر سر ما می تابد

    می زند بر سر ما تیز از آن سرتیزیم

    طالع شمس چو ما راست چه باشد اختر

    روز و شب در نظر شمس حق تبریزیم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    جز ز فتان دو چشمت ز کی مفتون باشیم

    جز ز زنجیر دو زلفت ز کی مجنون باشیم

    جز از آن روی چو ماهت که مهش جویان است

    دگر از بهر که سرگشته چو گردون باشیم

    نار خندان تو ما را صنما گریان کرد

    تا چو نار از غم تو با دل پرخون باشیم

    چشم مـسـ*ـت تو قدح بر سر ما می ریزد

    ما چه موقوف نوشید*نی و می و افیون باشیم

    گلفشان رخ تو خرمن گل می بخشد

    ما چه موقوف بهار و گل گلگون باشیم

    همچو موسی ز درخت تو حریف نوریم

    ما چرا عاشق برگ و زر قارون باشیم

    هر زمان عشق درآید که حریفان چونید

    ما ز چون گفتن او واله و بی‌چون باشیم

    ما چو زاییده و پرورده آن دریاییم

    صاف و تابنده و خوش چون در مکنون باشیم

    ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم

    همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم

    به دعا نوح خیالت یم و جیحون خواهد

    بهر این سابح و با چشم چو جیحون باشیم

    همچو عشقیم درون دل هر سودایی

    لیک چون عشق ز وهم همه بیرون باشیم

    چونک در مطبخ دل لوت طبق بر طبق است

    ما چرا کاسه کش مطبخ هر دون باشیم

    وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر

    تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم

    شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم

    تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گر تو مـسـ*ـتی بر ما آی که ما مستانیم

    ور نه ما عشـ*ـوه و ناموس کسی نستانیم

    یوسفانند که درمان دل پردردند

    که ز مـسـ*ـتی بندانند که ما درمانیم

    ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند

    چونک درمان سر خود گیرد ما درمانیم

    ما خرابیم و خرابات ز ما شوریده‌ست

    گنج عیشیم اگر چند در این ویرانیم

    کدخدامان به خرابات همان ساقی و بس

    کدخدا اوست و خدا اوست همو را دانیم

    مـسـ*ـت را با غم و اندیشه و تدبیر چه کار

    که سزای سر صدریم و یا دربانیم

    هر کی از صدر خبر دارد او دربان است

    ما ز جان بی‌خبریم و بر آن جانانیم

    من نخواهم که سخن گویم الا ساقی

    می دمد در دل ما زانک چو نای انبانیم

    خوش بود سیمتنی کو بنداند که کییم

    بار ما می کشد و ماش همی‌رنجانیم

    یار ما داند کو کیست ولی برشکند

    خویش کاسد کند و گوید ما ارزانیم

    سر فرود آرد چون شاخ تر از لطف و کرم

    ما چو برگ از حذر فرقت او لرزانیم

    یک زمانم بهل ای جان که خموشانه خوش است

    ما سخن گوی خموشیم که چون میزانیم

    بس کن ار چند بیان طرق از ارکان است

    ما به ارکان به چه مشغول شویم ار کانیم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم

    نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم

    مشتری وار سر زلف مه خود گیریم

    فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم

    اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا

    همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم

    نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم

    تا سبووار همه بر خم خمـار زنیم

    تا به کی نامه بخوانیم گـه جام رسید

    نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم

    چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد

    واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم

    وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند

    ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم

    خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا

    خاک در دیده این عالم غدار زنیم

    می کشانند سوی میمنه ما را به طناب

    خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم

    شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی

    خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم

    پاره پاره شود و زنده شود چون که طور

    گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم

    هله باقیش تو گو که به وجود چو توی

    سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    روز شادی است بیا تا همگان یار شویم

    دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم

    چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویم

    همچنین رقـ*ـص کنان جانب بازار شویم

    روز آن است که خوبان همه در رقـ*ـص آیند

    ما ببندیم دکان‌ها همه بی‌کار شویم

    روز آن است که تشریف بپوشد جان‌ها

    ما به مهمان خدا بر سر اسرار شویم

    روز آن است که در باغ بتان خیمه زنند

    ما به نظاره ایشان سوی گلزار شویم
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم

    می گلرنگ بده تا همه یک رنگ شویم

    صورت لطف سقی الله تویی در دو جهان

    رخ می رنگ نما تا همگان دنگ شویم

    باده منسوخ شود چون به صفت باده شویم

    بنگ منسوخ شود چون همگی بنگ شویم

    هین که اندیشه و غم پهلوی ما خانه گرفت

    باده ده تا که از او ما به دو فرسنگ شویم

    مطربا بهر خدا زخمه مسـ*ـتانه بزن

    تا ز زخمه خوش تو ساخته چون چنگ شویم

    مجلس قیصر روم است بده صیقل دل

    تا که چون آینه جان همه بی‌رنگ شویم

    یک جهان تنگ دل و ما ز فراخی نشاط

    یک نفس عاشق آنیم که دلتنگ شویم

    دشمن عقل کی دیده‌ست کز آمیـ*ـزش او

    همه عقل و همه علم و همه فرهنگ شویم

    شمس تبریز چو در باغ صفا رو بنمود

    زود در گردن عشقش همه آونگ شویم
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا