شعر اشعار مینا آقازاده

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 1,251
  • پاسخ ها 42
  • تاریخ شروع

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
برایت

قاصدکی فرستاده ام

تو هم خبری بگیر از من...!

وفایی نیست در این لحظه های گُذران ؛

دور نیست فصل ها

یک به یک

از چشم طبیعت بیفتند و

وضعیت تمام روزها

در تقویمِ زندگی ، قرمز اعلام شود !

گوشی را بردار

اسم کوچکم را

به حافظه ی لب هایت بسپار!

گوش هایم

پُر از

صدای زنگهای نخورده است...!
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    جسم ،

    تابوتِ

    عمودیِ

    روحِ من است

    که عمریست زمین

    بر دوشش می بَرَد...
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    خواب

    نه مرا می بَرَد

    نه خاطراتِ تو را خواب می کند...
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    نگو دیر است!

    نگو پل های پشت سرت را

    خراب کرده ای ؛

    هنوز هم اگر عاشقی

    می توانی

    برای برگشتنت

    "دوست داشتنم" را پُل کنی...
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    درخـــتی

    رو بـه بـــادم

    که تـــا آخـــریــن بـرگ

    برای دیدنت ، روی پاهایم می ایستم...!
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    پاییز ، فصلِ ریزش

    برای رویشِ دوباره است ؛

    ما هم برخیزیم و از وجودمان

    شاخ و برگ های اضافه را دور بریزیم!

    بگذاریم

    خودِ واقعیِ مان

    رشد کند ، نفس بکشد...! نگذاریم

    باورهای پوسیده و نخ نما

    روی لحظه هایمان سایه بیندازد و

    ما را از تابشِ روشنگری ها محروم کند ؛

    پاییز

    بهانه ی خوبیست تا راه بیفتیم و

    پا روی تعصّب های خشکمان بگذاریم ؛

    گاه ، صدای خش خشِ

    برگ های خشکیده ی افکار هم

    لذّت بخش است...!
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    درخـــتی

    رو بـه بـــادم

    که تـــا آخـــریــن بـرگ

    برای دیدنت ، روی پاهایم می ایستم...!
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    هر شب

    با آستینِ کاغذها

    پاک می کنم

    حرف هایی را که قرار نبود

    جز تو با کَسِ دیگری گریه کنم!

    حرف هایی که حالا

    افتاده سرِ زبانِ قلم ها و

    شعر به شعر فاش می کند مرا ؛

    کاش

    حرف های خیسم را

    که روی این کاغذ و آن کاغذ افتاده است ؛

    برداری و بگذاری روی شانه ات!

    چشم هایم آنها را

    فقط برای تو سروده اند...
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    تا شهریور

    روزهای سبزش را

    در تقویم ، می گُذرانَد ،

    تو هم بیا...!

    می ترسم ورق ، برگردد ؛

    روزگار ، آن روی زردش را

    زودتر نشان بدهد،

    وَ تو هنوز

    راهِ رفته را کوتاه نیامده باشی !

    بیا که بادها

    دستِ فصل ها را

    خوانده اند و

    خبر از پاییزِ زودرس می دهند...!
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    از غصّه ها دست بکش،

    کمی لبخند به لب هایت بزن،

    پاهـــایت را بــردار و راه بیفت!

    زندگی پُر از زیبایی های بی انتهاست ؛

    لذّت ببر!

    این لحظه ها حقِّ توست!

    تو را که برای گریستن نیافریده اند !

    مسیرِ ابرها را عوض کن!

    سر بر شانه ی آسمان بگذار

    آفتاب ، مهربان است؛

    نَمِ چشمهایت را می گیرد!

    نگرانِ آدم هایی نباش

    که مُدام شاخ و برگت را می ریزند

    آنها غافل هستند که تو ریشه داری و

    در بدترین شرایط هم جوانه می زنی!

    پاهایت را بردار

    به کفش هایت ایمان داشته باش

    آنها تو را

    از پیچ و خم های زیادی عبور می دهند!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا