ميروي ، برميگردي ، قدم ميزني
ما نشستهايم
ما ساکت و خاموش نگاهت ميکنيم
انگار بوي کبريت و کبوتر سوخته ميآيد
ميگويي يک نفر اينجا
اين گل سرخ را بوييده است
يک نفر اينجا بوي بـ..وسـ..ـه ميدهد
يکي از ميان شما خوابِ ستاره ديده است
ما ميترسيم
خاموشيم
نگاهت ميکنيم
فقط يکي از ميان ما آهسته ميپرسد
سردت نيست ؟
بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا
همهي ما اهلِ همين حواليِ غمگينيم
نگرانِ آسمانِ اخمکردهي بيکبوتر نباش
فردا حتما باران خواهد آمد
ميروي ، برميگردي ، قدم ميزني
ميگويي آب در اجاقِ روشن بريزيم
آب در اجاقِ روشن ميريزيم
ميگويي ديدنِ روشنايي خوب نيست
شنيدنِ رويا بد است
و باران به خاطر شماست که نميبارد
ما ميترسيم
خاموشيم
نگاهت ميکنيم
و ديگر کسي از ميانِ ما
به سنگچينِ روشنِ رويا نميانديشد
به کبوتر و کبريت
به ارغوان و آينه نميانديشد
برميخيزيم ، ميرويم ، برميگرديم
و باز بعد از هزار سالِ تمام
ترا و دريا را ميشناسيم
برايت بـ..وسـ..ـه و باران آوردهايم
نترس عزيزم ، نترس
ما نشستهايم
ما ساکت و خاموش نگاهت ميکنيم
انگار بوي کبريت و کبوتر سوخته ميآيد
ميگويي يک نفر اينجا
اين گل سرخ را بوييده است
يک نفر اينجا بوي بـ..وسـ..ـه ميدهد
يکي از ميان شما خوابِ ستاره ديده است
ما ميترسيم
خاموشيم
نگاهت ميکنيم
فقط يکي از ميان ما آهسته ميپرسد
سردت نيست ؟
بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا
همهي ما اهلِ همين حواليِ غمگينيم
نگرانِ آسمانِ اخمکردهي بيکبوتر نباش
فردا حتما باران خواهد آمد
ميروي ، برميگردي ، قدم ميزني
ميگويي آب در اجاقِ روشن بريزيم
آب در اجاقِ روشن ميريزيم
ميگويي ديدنِ روشنايي خوب نيست
شنيدنِ رويا بد است
و باران به خاطر شماست که نميبارد
ما ميترسيم
خاموشيم
نگاهت ميکنيم
و ديگر کسي از ميانِ ما
به سنگچينِ روشنِ رويا نميانديشد
به کبوتر و کبريت
به ارغوان و آينه نميانديشد
برميخيزيم ، ميرويم ، برميگرديم
و باز بعد از هزار سالِ تمام
ترا و دريا را ميشناسيم
برايت بـ..وسـ..ـه و باران آوردهايم
نترس عزيزم ، نترس