شعر اشعار مولانا

  • شروع کننده موضوع Ay Çocuğu
  • بازدیدها 5,765
  • پاسخ ها 787
  • تاریخ شروع

Flaming flower

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/03/19
ارسالی ها
1,422
امتیاز واکنش
16,232
امتیاز
706
محل سکونت
نگاه دانلود :)
تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب
ز آفتاب غم یار ذره ذره شدیم
تو را که این هـ*ـوس اندر جگر نخاست بخسب
به جست و جوی وصالش چو آب می‌پویم
تو را که غصه آن نیست کو کجاست بخسب
طریق عشق ز هفتاد و دو برون باشد
چو عشق و مذهب تو خدعه و ریاست بخسب
صباح ماست صبوحش عشای ما عشـ*ـوه ش
تو را که رغبت لوت و غم عشاست بخسب
ز کیمیاطلبی ما چو مس گدازانیم
تو را که بستر و همخوابه کیمیاست بخسب
چو مـسـ*ـت هر طرفی می‌فتی و می‌خیزی
که شب گذشت کنون نوبت دعاست بخسب
قضا چو خواب مرا بست ای جوان تو برو
که خواب فوت شدت خواب را قضاست بخسب
به دست عشق درافتاده‌ایم تا چه کند
چو تو به دست خودی رو به دست راست بخسب
منم که خون خورم ای جان تویی که لوت خوری
چو لوت را به یقین خواب اقتضاست بخسب
من از دماغ بریدم امید و از سر نیز
تو را دماغ تر و تازه مرتجاست بخسب
لباس حرف دریدم سخن رها کردم
تو که برهنه نه‌ای مر تو را قباست بخسب
 
  • پیشنهادات
  • Flaming flower

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/19
    ارسالی ها
    1,422
    امتیاز واکنش
    16,232
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    نگاه دانلود :)
    دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد
    چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد
    چه کند چرخ فلک را چه کند عالم شک را
    چو بر آن چرخ معانی مهش انوار تو دارد
    به خدا دیو ملامت برهد روز قیامت
    اگر او مهر تو دارد اگر اقرار تو دارد
    به خدا حور و فرشته به دو صد نور سرشته
    نبرد سر نبرد جان اگر انکار تو دارد
    تو کیی آنک ز خاکی تو و من سازی و گویی
    نه چنان ساختمت من که کس اسرار تو دارد
    ز بلاهای معظم نخورد غم نخورد غم
    دل منصور حلاجی که سر دار تو دارد
    چو ملک کوفت دمامه بنه ای عقل عمامه
    تو مپندار که آن مه غم دستار تو دارد
    بمر ای خواجه زمانی مگشا هیچ دکانی
    تو مپندار که روزی همه بازار تو دارد
    تو از آن روز که زادی هدف نعمت و دادی
    نه کلید در روزی دل طرار تو دارد
    بن هر بیخ و گیاهی خورد از رزق الهی
    همه وسواس و عقیله دل بیمار تو دارد
    طمع روزی جان کن سوی فردوس کشان کن
    که ز هر برگ و نباتش شکر انبار تو دارد
    نه کدوی سر هر کس می راوق تو دارد
    نه هر آن دست که خارد گل بی‌خار تو دارد
    چو کدو پاک بشوید ز کدو باده بروید
    که سر و سـ*ـینه پاکان می از آثار تو دارد
    خمش ای بلبل جان‌ها که غبارست زبان‌ها
    که دل و جان سخن‌ها نظر یار تو دارد
    بنما شمس حقایق تو ز تبریز مشارق
    که مه و شمس و عطارد غم دیدار تو دارد
     

    Flaming flower

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/19
    ارسالی ها
    1,422
    امتیاز واکنش
    16,232
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    نگاه دانلود :)
    زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
    چه نغزست و چه خوبست چه زیباست خدایا
    از آن آب حیاتست که ما چرخ زنانیم
    نه از کف و نه از نای نه دف‌هاست خدایا
    یقین گشت که آن شاه در این عرس نهانست
    که اسباب شکرریز مهیاست خدایا
    به هر مغز و دماغی که درافتاد خیالش
    چه مغزست و چه نغزست چه بیناست خدایا
    تن ار کرد فغانی ز غم سود و زیانی
    ز تست آنک دمیدن نه ز سرناست خدایا
    نی تن را همه سوراخ چنان کرد کف تو
    که شب و روز در این ناله و غوغاست خدایا
    نی بیچاره چه داند که ره پرده چه باشد
    دم ناییست که بیننده و داناست خدایا
    که در باغ و گلستان ز کر و فر مستان
    چه نورست و چه شورست چه سوداست خدایا
    ز تیه خوش موسی و ز مایده عیسی
    چه لوتست و چه قوتست و چه حلواست خدایا
    از این لوت و زین قوت چه مستیم و چه مبهوت
    که از دخل زمین نیست ز بالاست خدایا
    ز عکس رخ آن یار در این گلشن و گلزار
    به هر سو مه و خورشید و ثریاست خدایا
    چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم
    که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا
    بسی خوردم سوگند که خاموش کنم لیک
    مگر هر در دریای تو گویاست خدایا
    خمش ای دل که تو مـسـ*ـتی مبادا به جهانی
    نگهش دار ز آفت که برجاست خدایا
    ز شمس الحق تبریز دل و جان و دو دیده
    سراسیمه و آشفته سوداست خدایا
     

    Flaming flower

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/19
    ارسالی ها
    1,422
    امتیاز واکنش
    16,232
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    نگاه دانلود :)
    ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را
    این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را
    ای شیخ نمی‌بینی این گوهر شیخی را
    این شعشعه نو را این جاه و جلالت را
    ای میر نمی‌بینی این مملکت جان را
    این روضه دولت را این تخت و سعادت را
    این خوشدل و خوش دامن دیوانه تویی یا من
    درکش قدحی با من بگذار ملامت را
    ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر
    انوار جلال تو بدریده ضلالت را
    چون آب روان دیدی بگذار تیمم را
    چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را
    گر ناز کنی خامی ور ناز کشی رامی
    در بارکشی یابی آن حسن و ملاحت را
    خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی
    درسوز عبارت را بگذار اشارت را
    شمس الحق تبریزی ای مشرق تو جان‌ها
    از تابش تو یابد این شمس حرارت را
     

    Flaming flower

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/19
    ارسالی ها
    1,422
    امتیاز واکنش
    16,232
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    نگاه دانلود :)
    ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
    وی که به تلخی فقر گنج روانی مرا
    آن چه نبردست وهم عقل ندیدست و فهم
    از تو به جانم رسید قبله ازانی مرا
    از کرمت من به ناز می‌نگرم در بقا
    کی بفریبد شها دولت فانی مرا
    نغمت آن کس که او مژده تو آورد
    گر چه به خوابی بود به ز اغانی مرا
    در رکعات نماز هست خیال تو شه
    واجب و لازم چنانک سبع مثانی مرا
    در گنه کافران رحم و شفاعت تو راست
    مهتری و سروری سنگ دلانی مرا
    گر کرم لایزال عرضه کند ملک‌ها
    پیش نهد جمله‌ای کنز نهانی مرا
    سجده کنم من ز جان روی نهم من به خاک
    گویم از این‌ها همه عشق فلانی مرا
    عمر ابد پیش من هست زمان وصال
    زانک نگنجد در او هیچ زمانی مرا
    عمر اوانی‌ست و وصل شربت صافی در آن
    بی تو چه کار آیدم رنج اوانی مرا
    بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این
    در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا
    از مدد لطف او ایمن گشتم از آنک
    گوید سلطان غیب لست ترانی مرا
    گوهر معنی اوست پر شده جان و دلم
    اوست اگر گفت نیست ثالث و ثانی مرا
    رفت وصالش به روح جسم نکرد التفات
    گر چه مجرد ز تن گشت عیانی مرا
    پیر شدم از غمش لیک چو تبریز را
    نام بری بازگشت جمله جوانی مرا
     

    Flaming flower

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/19
    ارسالی ها
    1,422
    امتیاز واکنش
    16,232
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    نگاه دانلود :)
    گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
    وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
    عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود
    آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند
    دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک
    زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند
    بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
    شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
    گـه آب را آتش برد گـه آب آتش را خورد
    گـه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند
    خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی
    کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند
    مریخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتری
    مه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زند
    افتد عطارد در وحل آتش درافتد در زحل
    زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند
    نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح
    نی خوشـی‌ ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زند
    نی آب نقاشی کند نی باد فراشی کند
    نی باغ خوش باشی کند نی ابر نیسان نم زند
    نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا
    نی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زند
    اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شود
    جان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زند
    برجه که نقاش ازل بار دوم شد در عمل
    تا نقش‌های بی‌بدل بر کسوه معلم زند
    حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته
    آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند
    خورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق او
    بر پوره ادهم جهد بر عیسی مریم زند
     

    Neda.mi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/28
    ارسالی ها
    82
    امتیاز واکنش
    323
    امتیاز
    186
    محل سکونت
    کلانتری
    مائیم که از بادهٔ بی‌جام خوشیم
    هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
    گویند سرانجام ندارید شما
    مائیم که بی‌هیچ سرانجام خوشیم
     

    Neda.mi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/28
    ارسالی ها
    82
    امتیاز واکنش
    323
    امتیاز
    186
    محل سکونت
    کلانتری
    اشتياقى كه به ديدار تو دارد دل من
    دل من داند و من دانم و دل داند و من
    خاك من گِل شود و گُل شكفد از گِل من
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا