شعر اشعار قهار عاصی

  • شروع کننده موضوع آیدا.ف
  • بازدیدها 878
  • پاسخ ها 28
  • تاریخ شروع

آیدا.ف

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/07
ارسالی ها
5,830
امتیاز واکنش
35,457
امتیاز
1,120
سن
20
تو چـه موجود خدايی، تو چه دردی چـه دوايی
كه همـــه آيت عشقی كه همه لطف و عطـــايی
مگـر از قــــوم بهشتی، مگــــر از شهر حوايی
كه سراپای عـــــــزيزی كـــــه مـــراد دل مايی
نه كـه معبود زمينی، نه كـــــه آرايشی عــرشی
كـــــه در الفاظ نگنجی، كـــــه در انـديشه نيايی
دو جهان رحمت عرشی، دو جهـــان بخت بلندی
دو جهان نور و نوازش، دو جهان شهد و شفايی
همـــــه قدسيت كعبه، همـــــه اعجـــاز و پيامی
تو مسيحی، تـــــو كليمی، تو محمد، تــو خدايی
به مثل خـــــانه ای شعری به مثل تنگ شـرابی
ه به جــــان و دل عاصی، نه مبانی نه بـرايی
 
  • پیشنهادات
  • آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    اگر ميشد كه دردم را برايت گريه می كـردم
    زمین و آسمان را پيش پايت گريه می كـردم
    جوانی را وفا را عشق را ديوانگی هــــا را
    بنام آرزو در يك لقايت گــــريه مــــی كردم
    اگـــــر ميشد نماز عشق را پيشت ادا كـردن
    دو زانو می نشستم از جفايت گريه می كردم
    لبانت گـــــــر به تكليفی ز نامم داغ مــی آمد
    ل سـرخی به متهيد صدايت گريه می كردم
    اگـــــر عيبی تـــرا نسبت نمی شد در تقلايم
    بد آموزانه بر درب سرايت گريه می كردم
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    کسی از بستـــر گلهای سرخ آواز مى خـــواند
    که گويي عاشقی از عشقهايش باز مـــى خواند
    چه افتــــادست ياران خلــــوت گلخانه پرپر شد
    مگر بشکسته بالى از پر و پرواز مى خــــواند
    غزل گل کرده از اندام خــــار و خس بيابان را
    کسی از جلوه می گويد کسی از ناز مى خواند
    به آهنگی که در خون مى نشاند خاطر عاصی
    محبت پيشه يي از آيه هــــــاى راز می خواند
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من
    سرود سبز می خواهند
    من آهنگ سفر دارم
    من و غربت
    من و دوری
    خدا حافظ گل سوری!
    سر سردره های بهمن و سیلاب دارد دل
    بساط تنگ این خاموشی
    این باغ خیالی
    ساز رویای مرا بی رنگ می سازد
    بیابان در نظر دارم
    دریغا، درد!
    مجبوری!
    خدا حافظ گل سوری!
    هیولای، گلیم بددعایی های ما بر دوش
    چراغ آخر این کوچه را
    در چشم های اضطراب آلودۀ من سنگ می سازد
    هوای تازه تر دارم
    از این شوراب، از این شوری
    خدا حافظ گل سوری!
    شسنت
    استخوان مادری را آتش افکندن
    به این معنی، که گندمزار خود را
    ستر بـ*ـوس و کنار هـ*ـر*زه برگان ساخنت
    از هر که آید
    از سرافرازان نمی آید
    فلاخن در کمر دارم
    برای نه
    به سرزوری!
    خدا حافظ گل سوری!
    ز حول خاربست رخنه و دیوار، نه!
    از بی بهاری های پایان ناپذیر سنگلاخ
    آتش به دامانم
    بغـ*ـل واکردنی ره توشۀ خود را
    جگر زیر جگر دارم
    ز جنس داغ،
    ناسوری!
    خدا حافظ گل سوری!
    نون نامتامی در رگانم رخش می راند
    سیاهی سخت عاصی، در من آشوب آرزو دارد
    نمی گنجد در این ویرانه نعلی از سوارانم
    تا شا کن چه بی بالانه می رانم!
    قیامت بال و پر دارم
    به گاه وصل،
    منظوری
    خدا حافظ گل سوری!
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    اين ملت من است که دستان خويش را
    بر گرد آفتاب کمربند کرده است
    اين مشتهای اوست که میکوبد
    از يقین دروازه های بسته ترديد قرن را
    ایمان بياوريد!
    تنهاترين پيامبر
    اينک ملتم
    با آيه های خشم خدا قد کشيده است
    اين ملت من است که تکرار میشود
    با نام انسان
    با واژه عشق
    اين اوست، اوست، اوست
    که شيپورهاش را
    شيپورهای فتح پيام آشناش را
    آورده در صدا
    بيدار میکند
    هشدار میدهد
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    پارسی
    گـــــل نیست ماه نیست دل ماست پارسی
    غوغـــــای کـــــــه ترنم دریاست پارسی
    از آفتـــــاب معجــــزه بر دوش می کشد
    رو بر مـراد و روی به فرداست پارسی
    از شـــــــام تا به کاشغر از سند تا خجند
    آیینه دار عـــــالــــم بــــــالاست پارسی
    تاریخ را وثیقـــه سبــــــز شکــــــوه را
    خون من و کـــــــــلام مطلاست پارسی
    روح بــــــزرگ و طبـل خراسانیان پاک
    چتر شــــــرف چراغ مسیحاست پارسی
    تصویر را مغــــــــازله را و تــــرانه را
    جغـــــرافیای معنــــــــوی ماست پارسی
    سرسخت در حماسه و هموار در سرود
    پیدا بـــود از این که چه زیباست پارسی
    بانگ سپیـــده عرصه بیـــــدار باش مرد
    پیغمبــــر هنـــــــر سخن راست پارسی
    دنیـــــا بگـــــــو مباش بزرگی بگو برو
    ما را فضیلتی است که ماراست پارسی
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    گریبان
    گریبان گیر جان خویشم از بسیار تنهایی
    سرم میریزد امشب از در و دیوار تنهایی
    دلی كه داشتم دیوانگی هایش ز پا افگـــند
    سری تا می برآرم مــیدهــد آزار تنــهایی
    خموشیهای من در پرده هایش رنگ میگردد
    چه ساز روشنــی دارد بچـشــم یار تنــهایی
    به هر جمـــعی كه آواز محبـــت میشود بالا
    خـــیالی را به خونم میكـــند بیدار تنـــــهایی
    صـــدای آ شنا ره میگشـــــاید از درون اما
    گـــلو میگـــــیردم اندوه دریا بار تنــــهایـی
    همیشه چشم من از همسرایان دستیاری بود
    ولی اینــك رفیق راه غربتســـــار تنهــــایی
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    وقتي كه برادران زجان مي گذرند
    مردانه زهفت آسمان مي گــذ رند
    تابوت عزيزان به سر شانۀ شان
    فريادي و شيپور زنان مي گذرند
    ***
    تا ژندۀ عـشق حق بر افروختـــه ايم
    از مخمل خون به تن كفن ساخته ايم
    ما مفت نه سهم مي بريم از خورشيد
    دامـن دامـــن ســــتاره پرداختــه ايم
    ***
    تا دامـــن آفــتاب بر چنـــگ مـــن اســــت
    با هرچه شب است و تیرگي جنگ من است
    نی گفـتـن و خودـــسري كه عيبــش دانـــي
    اوج هـــنر و كمـــال فرهنــگ مــــن است
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    نامه
    از آن بسيار دارم دوست
    فصل برگ و باران را
    كه جنگل می كند گور ترا ، گیرد كمينگاه ترا
    بادام زاران را
    از آن گم می كنم خــــود را
    ميان صخره های سر بلند و سخت هندوكش
    كه از آواز ایمان تو در من شعر ميكارند
    از آن ديوانه وارآغــــــاز می گردم
    گل سرخ و شايق را
    كه از چــــاک گريبان هايشان
    فرياد خــــونین تو می ريزد
    كه از دامـــانشان
    بوی تـــــو می خيزد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا