داشتم کف دستهایم را روی تخت می کشیدم
گفت چکار می کنی؟!
گفتم یک بـ..وسـ..ـه ی داغ دیشب همین ساعتها از رو لب هایمان سر خورد و افتاد همین جاها!
دنبالش می گردم
با مهربانی و شیطنت نگاهم کرد و گفت صبح پیدایش کردم، اینجاست، بیا برش دار!
چشم هایش را بست، عطر موهایش را
به اتاق پاشید و یک نرگس کوچک روی لبهایش کاشت!
چشمهایم از شیطنت برق زد وقتی دیدم همه جای
صورتش پر است از بـ..وسـ..ـه...
با لبخند گفت باااااز چکار می کنی؟
گفتم خب دنبال همان دیشبی می گردم
مجبورم همه را بچشم تا همان پیدا شود!
او که خندید
دنیا خندید
عشق خندید
خدا هم خندید و من...
مثل باران یک ریز بوسیدمش!
"حامد نیازی"
گفت چکار می کنی؟!
گفتم یک بـ..وسـ..ـه ی داغ دیشب همین ساعتها از رو لب هایمان سر خورد و افتاد همین جاها!
دنبالش می گردم
با مهربانی و شیطنت نگاهم کرد و گفت صبح پیدایش کردم، اینجاست، بیا برش دار!
چشم هایش را بست، عطر موهایش را
به اتاق پاشید و یک نرگس کوچک روی لبهایش کاشت!
چشمهایم از شیطنت برق زد وقتی دیدم همه جای
صورتش پر است از بـ..وسـ..ـه...
با لبخند گفت باااااز چکار می کنی؟
گفتم خب دنبال همان دیشبی می گردم
مجبورم همه را بچشم تا همان پیدا شود!
او که خندید
دنیا خندید
عشق خندید
خدا هم خندید و من...
مثل باران یک ریز بوسیدمش!
"حامد نیازی"
دانلود رمان های عاشقانه