شعر اشعار فایــز دشتـــی

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 3,940
  • پاسخ ها 180
  • تاریخ شروع

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
به شب نالم شب شبگیرنالم
گهى از بخت بى تدبیر نالم
بنالم چون پلنگ تیر خورده
گهى چون شیر در زنجیر نالم
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    شعرى در قالب غزل در مدح امام حسین (ع)
    اى نام تو آرایش هر مسجد منبر
    واى ذکر تو زینت ده هر محفل و محضر
    بى نام تو مسجد چه بود، طرح مهندس
    بى ذکر تو محفل چه بود، نقش مصور
    آفاق پراز زمزمه نام تو باشد
    نام تو شفا بخش همه عاجز مضطر
    گر تیغ تو در کرب و بلا جلوه نمى کرد
    تا حشر بدى خلق جهان یکسره کافر
    آن جلوه که شمشیر على کرد به خندق
    ضرب تو فزونتر بود از ضربت حیدر
    زیرا که نبى بود و على بود و سپاهى
    عمرو آمد و تنهابه على گشت برابر
    شاه شهدا یک تنه با خلق جهانى
    آن کرد که حیدر نکند در صف خیبر
    فریاد از آن دم که گرفت او به کمر دست
    دیدش که فتاده به زمین نعش برادر
    بى خود شد و از اسب بیفتاد به زارى
    زآنان که برفت طاقت و هوش از تن و از سر
    اى ماه بنى هاشم واى صف شکن من
    اى در همه احوال مرا مونس و یاور
    فایز! به عزاى شه لب تشنه فغان کن
    تا شافع جرم تو شود در صف محشر
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    ببر اى ساربان در قتلگاهم
    بده مژده حسین کم سپاهم.
    بگو عباس! بر پاکن علم را
    برآور آ رزوهاى دلم را
    مگر اى ساربان این جا چه جایست ؟
    که آن خوشبوتر از جنت سرایست
    نسیمش در مشامم خوشتر آید
    که این جا بوى زلف اکبر آید
    الا اى ساربان مشکن دلم را
    فرود آور در این جا محملم را
    که این جا خوش فرود آمد دل من
    خس و خارى که در این سرزمین است
    نشیمنگاه سرو و یاسمین است
    همین خاک است منزلگاه جانان
    نهم سر بر سر خاکش دهم جان
    عجب این خاک، خاک مشک بیز است
    که هم شادى فزا هم غصه خیز است
    عجب این خاک، خاک باصفائیست
    یقین آرامگاه دلربائیست
    عجب این خاک بویش عنبرین است
    یقین باخون مهرویان عجین است
    برهنه پابر هر ناسزاوار
    برهنه، بر مغیلان پاى پرخار
    سر از این خاك هرگز بر ندارم
    مگر از تن رود جان فگارم
    براى این زمین بود اى عزیزان
    گذاریدم که تا این جا دهم جان
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    و شعرى ناتمام در مدح عباس بن على بن ابى طالب (ع)
    عباس آمد از بهر ستیز « کوفیان گفتند
    ما نداریم دست جنگ او مگر پاى گریز
    اى پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان
    واى سوار عباس آمد جوشن ومغفر بریز
    این غضنفر هژبر افکن که شبل حیدر است
    ز او بیندیشید کامد شیر باشمشیر تیز»...
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    رباعی
    اى شاه نجف هر دو جهان شاهى تو
    ره گمشدگان به سوى حق راهى تو
    فایز نشاسدت ولیکن داند
    الله نه اى ولى اللهى تو
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    در باغ بگم منزل و مأوای من است / بوذر نیم و ربذه چرا جای من است
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    تو خوبی او ز خوبی بی نیاز اسست
    تو سروي آن پري رخ سروناز است
    مرنج از راستی دلدار فایز !
    تو بازي آن نکو رخ شاهباز است
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    به هنگام و داع آن لاله رخسار
    به مژگان ریخت بر گل ژاله بسیار
    به گریه گفت "فایز عهدت این بود
    شکستی عهد و پیمانت به یکبار ؟"
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    اگر دورم من از تو اي پریزاد
    فراموشم مکن زنهار، زنهار!
    همان عهدي که با تو بست فایز
    وفادارم اگر هستی وفادار
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بتا ختم رسل پیغمبري شد
    به من روشن صفات دلبري شد
    دو مثقال دلی که داشت فایز
    به تاراج سر زلف پري شد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا