شعر اشعار زهرا ضیایی

^moon shadow^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/10
ارسالی ها
4,336
امتیاز واکنش
62,335
امتیاز
1,091
محل سکونت
تبــــ♡ـــریز
نیمه شب یاد تورا دردلم احیا کردم
که چنین با غزلم معرکه برپا کردم

لحظه ای شور تو با فکر من آویخت که من
تا سحر سیرتو در عالم رویا کردم

سال هاگوشه نشین غم عشقت بودم
مثل پروانه سر از پیله ی خود وا کردم

عشق راهی است پر از ترس وخطر , بااین حال
دل به امواج بلا دادم و غوغا کردم


مانده ام کنج قفس خسته و تنها ، شک نیست
این قفس را خودم این گونه مهیا کردم!

حال من را فقط آلوده ی غم می فهمد
من تمام هنرم را به تو اهدا کردم

عشق را از دل پردرد بیا باور کن
از همان لحظه که غم بر دل" زهرا" کردم


Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    یاد آنروز که دل غرق تمنای تو بود
    نفسم بسته به آهنگ نفس های تو بود
    قطره ای بودم و سردرگم دریای دلت
    روح من عاشق و دیوانه و رسوای توبود
    یاد آنروز که در حادثه ها دست ودلم
    رو به دستان پر از مهر و توانای تو بود
    تو که رفتی در و دیوار به من طعنه زدند
    عاقبت همدم من حسرت و رویای تو بود
    پیله ای بودم و آزاد شدم ،آخر سر
    وقت پروانه شدن سوختنم پای تو بود
    خواب دیدم که تو ازپنجره ها آمده ای
    پشت این پنجره تا چشم تماشای تو بود
    ای دل انگیزترین خاطره ،ای هستی من
    باز برگرد دلم بسته به دنیای تو بود
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    بعدِ مرگم در غزلهایم مرا پیدا کنید
    آیه های عشق را در شعر من معنا کنید
    مرغ عشقم در حصار واژه ها زندانی است
    پشت پلک پنجره بال و پرش را وا کنید
    کوچه گردی گاه وبیگاه شعربنجل می خرد
    شاه بیتی از مرا با روی خوش اهدا کنید
    گاه گنجشکی کنار شعرمن پر می زند
    طفلکی راکم کمک از حال من جویا کنید
    قایقم در ساحل حسرت اگر جامانده بود
    نیمه ی شب قایقم را راهی دریا کنید
    شعر بارانم کنید ای دوستدارانِ غزل
    با شبِ شعری درون خانه ام غوغا کنید
    محضِ حفظ ظاهر و لافِ رفاقت هم شده...
    چند بیتی از غزلهای مرا نجوا کنید
    آنچه بامن کرد دنیا با کسی دیگر نکرد
    بی وفایی های دنیا را کمی افشا کنید
    من که از نا مهربانی هایتان دِق کرده ام
    لا اقل با شعر هایم مهربان تر تا کنید
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺒﺢ
    ﻋﻤﻖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺒﺮﯼ
    ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺍﺯ ﻋﻄﺶ ﻋﺸﻖ ،ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺧﺸﮑﯿﺪ
    ﺳﻤﺖ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﭘﺮﺍﺯﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺒﺮﯼ
    ﺑﻌﺪ ، ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺳﺤﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ
    ﺗﺎ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﺒﺮﯼ
    ﭼﺸﻢ ﺑﮕﺸﺎﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺗﺮﺍ ﺑﻮ ﺑﮑﺸﻢ
    ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﯼ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﺑﺒﺮﯼ
    ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯﺟﻨﺲ ﮔﻼﺏ
    ﺩﻝ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺑﺒﺮﯼ
    ﺳﯿﺐ ﻣﻤﻨﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ‌ آﻭﺭﺩﻡ
    ﺑﺎﮐﻤﯽ ﺷﻌﺮﻭﻏﺰﻝ ﺳﻮﯼ ﺭﻗﯿﺒﺎﻥ ﺑﺒﺮﯼ
    ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ آﺗﺶ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺗﻮ
    ﺗﻮ ﻭﻟﯽ آﻣﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﻦ ﻣﻦ ﺟﺎﻥ ﺑﺒﺮﯼ
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    نیمه شب شعر تو را خواندم و احیا کردم
    تابه احساس غزل حادثه برپا کردم
    لحظه ای شور تو امد ،پس از ان باریدم
    مثل پروانه سر از پیله ی خود وا کردم
    عشق راهی است پر از ترس وخطر حرفی نیست
    دل به امواج بلا دادم و بلوا کردم
    مانده ام کنج قفس خسته و تنهاشاید
    هستی ام ایل وتباریست که رسوا کردم
    حال من را فقط آلوده ی غم می فهمد
    من تمام هنرم را به تو اهدا کردم
    عاقبت عشق تودلبسته ی دنیایم کرد
    دل به اندوه خیالات تو افشاکردم
    عشق را از دل پردرد بیا باور کن
    از همین لحظه که غم بر دل" زهرا" کردم
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    چه میشد عمق دلتنگی پناه آخرم بودی
    برای گم شدن در خود توراه آخرم بودی
    چه می شد قصه ی ماهم شبیه شعرهابود و
    تو عشق روزها و سال و ماه آخرم بودی
    میان این شب زخمی چه میشد با تب عشقت
    طلوع یک رهایی در پگاه آخرم بودی
    بیا و مهربانی کن که حتی لحظه ی رفتن
    زلال مهربانی در نگاه آخرم بودی
    خدا وقتی که آدم را برای عاشقی آورد
    گمانم زیر لب گفته ، که آه آخرم بودی
    دلم را مفت بخشیدم ، تو هم انگار فهمیدی
    که شاید آخرین عشق و گـ ـناه اخرم بودی
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺧﻄﺎﯾﺖ ﺭﺍﻧﺪﯾﺪﻡ
    ﮔﻔﺘﯽ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ،ﻭﻓﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ
    آﻫﺴﺘﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﮔﺮﯾﻪ می کرد
    آﻧﺸﺐ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ، ﺭﺩﭘﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ
    ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ
    ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻝ ﺩﺭﺩ آﺷﻨﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ
    ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ
    ﺭﻭﺯِ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ
    ﺩﯾﮕﺮ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺍﺕ ﻧﯿﺴﺖ
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﻤﻖ ﺍﺩﻋﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ
    ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ آﺗﺶ ﺟﺎﻥ می فرﺳﺘﯽ
    ﺍﯼ آﻧﮑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ!
    ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺗﻮﯾﯽ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ
    ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻢ ﺣﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ندیدم ...
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    نرو از خانه که بانوی غزل می میرد
    دل رسواشده ی اهل محل می میرد
    گرچه دستان اجل هست گلو گیر همه
    دل من زودتر از اذن اجل می میرد
    تیزی تیغ تو و گردن من ... حرفی نیست
    عشق در سایه ی این جنگ وجدل می میرد
    من وتو در سفر عشق بهم پیوستیم
    بروی نیمه ی من ، مردعمل می میرد
    شک نکن این دل بیچاره ی بی بال وپرم
    در تب و حسرت آغـ*ـوش وبغل می میرد
    نکند ناف ختن هستی ومن بیخبرم
    بی تو آهوی دل کوه و کتل می میرد
    من به کندوی پر از شهد لبت دل دادم
    بروی پشت سرت شور عسل می میرد
    تو که بنیاد دلم را به غمت لرزاندی
    روح اواره شبی زیر گسل می میرد
    لحظه های من و احساس تو هر ثانیه اش
    بروی پشت همین شعر و غزل می میرد
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    بی ﺗﻮﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﻟﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﻭﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﺑﺎﺯ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ، ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ ﺭﻭﯾﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﺣﺲ ﻭﺣﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ
    ﺭﻭﺯ ، ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻭ ﺷﺐ ، ﺳﻤﺖ ﻏﺰﻟﻬﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻝ ﻣﻦ
    ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻬﻨﻪ ﯼ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﺑﯽ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻭﺳﻂ ﺩﺍﻍ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺷﻬﺮ
    ﺭﻧﮓ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ ﯾﮑﺴﺮﻩ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﻧﺎﺯ ﮐﻦ، ﻧﺎﺯ ﺗﻮ ﺳﺮﻣﻨﺸﺎ ﻫﺮ ﺁﺑﺎﺩﯾﺴﺖ
    ﯾﺎﺭ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ﻣﻦ ، ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻟﺐ ﺟﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﻧﻮﺷﯿﺪﻡ
    ﭼﻮﻥ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺯ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻮﻥ ﺗﻮ ﮔﯿﺮﺍﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
    ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻫﻤﻪ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ
    ﻋﻤﺮ ، ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯽ ﺳﺮﻭ ﺑﯽ ﭘﺎﺳﺖ ، ﺑﯿﺎ
     

    ^moon shadow^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/10
    ارسالی ها
    4,336
    امتیاز واکنش
    62,335
    امتیاز
    1,091
    محل سکونت
    تبــــ♡ـــریز
    ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
    ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﻧﻔﺲ ﮔﯿﺮ ﻭ ﻏﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

    ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎﺑﺮﺩ
    ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻣﻼﻟﺖ ﺑﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

    ﮐﺴﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻫﺠﻮﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ
    ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

    ﭘﺮﺳﺘﻮﯾﯽ ﺭﻫﺎﯾﻢ ﻣﻦ ... ﻗﻔﺲ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ
    ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﯾﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

    ﻧﻤﯽ ﺑﻨﺪﻡ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺗﻮﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ
    ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﻻﮐﺮﺩﺍﺭﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

    ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ .. ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻢ ... ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﺭﺍ
    ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﭘﺮﺁﺯﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

    ﺳﮑﻮﺗﯽ ﺗﻠﺦ ﻭ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮ ‏« ﺯﻫﺮﺍ ‏»
    ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺯ ﻫﺎﯼ ﻭﻫﻮﯼ ﻻﻟﻪ ﯼ ﺗﺒﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا