شعر اشعار قهار عاصی

  • شروع کننده موضوع آیدا.ف
  • بازدیدها 881
  • پاسخ ها 28
  • تاریخ شروع

آیدا.ف

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/07
ارسالی ها
5,830
امتیاز واکنش
35,457
امتیاز
1,120
سن
20
سلام
در این تاپیک شعر های "قهار عاصی" رو می ذارم.
موفق باشید!
 
  • پیشنهادات
  • آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    مي وزد هردم به گوشم زنگ آرام صدايت

    مي گريزم سوي تنهايي و مي ميرم برايت

    اندكي تا دست مي يابم به روزان گذشته

    بـ..وسـ..ـه واري مي شکوفم از گريبانم به جايت


    روزگاري را كه چون مه مي تراويدي به بامم

    تازه ميسازم، فرامي خوانم از لبخندهايت


    تا به آيين درختستان پر از ياد تو باشم

    يك دريچه تا ابد بازاست در دل ازهوايت
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    توشب به جلوه شدي دود ماهتاب بر آمد

    تو لب به خنده گشودي و آفتاب بر آمد

    تو راه باغ گرفتي هوا هواي طرب شد

    تو رخ به رود نمودي غريو آب بر آمد

    تو گل به موي زدي و پرنده ي غم عاشق

    ترانه اي به لب از بستر گلاب برآمد

    تو رفتي آتش تنهايي آب كرد وجودم

    تو آمدي و دل تنگم از عذاب بر آمد
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    سحری به ياد رويت هـ*ـوس نماز كردم



    به حضور دل تپيدم بخدا نياز كردم



    همه خانه را خيالت بگرفت و آرزويت



    لب ناله بسته ميشد، در گريه باز كردم



    گله ها ی شام هجران و غمينه ها غربت



    دوسه نكته بود از درد، منش دراز كردم



    به مقام كبريايي كه سخن نداشت راهی



    به دعا نه رفت كاری و ترانه ساز كردم



    عطشم چنان ز جا برد كه رفته رفته آخر



    ره كربلا گرفتم سفر حجاز كردم



    پروپای جلوه هايت گل سرخ بود



    تب عشق دست داد و سروپا گداز كردم
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    چنان مبارك و بي انتها ز خانه برآمد

    كه درقفاي وي از بام و در ترانه بر آمد

    چراغ وسوسه يي از بهار راه چمن زد

    گلي زباغ و تذروي از آشيانه بر آمد


    نهال نورس شايسته هزار بهشتم

    چه نا تمام عزيز و چه نازدانه بر آمد


    خوشا خوشا گل سوري كه با بر آمدن ازخود

    صداي مردم عاشق بدين بهانه بر آمد
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    از عشق از قامت ديوانه وار او

    در گرمي تمام جواني تمام جوش

    با هاي هاي راهبه هاي فرشته بال

    طبل هزار سر ز جنون كوفتم



    ولي؛

    از سنگساي ناله ي بدرود و بر نگشت

    از دره از بهار بنان هميشه سبز

    تا خواستم ترانه بسازم
    گريستم

    لوح مزار هيچ سيه پيچه مرگ نيست

    كز سينه من آه و دريغي نبرده است

    زخمي نمانده است

    در هيچ نعش خويي كه باري نخوانده ام

    من ، شاعرانه ريش

    چندانكه يك تنن


    از استخوان خويش صدائي نمانده ام

    بر جان خويشتن

    اما: اي يار!

    از چار چوب جسته ي ديوار هاي ده

    در دفتر خيال بنام كنايه ئي

    تا خواستم بهانه بسازم

    گريستم

    از ماهتاب گل گل پستانهاش را

    با بـ..وسـ..ـه چيده ام

    از زهره، مهره دخترئي محرمانه را

    با ناز ناز دادن گيسو و گونه شان

    رندانه ديده ام

    از گفتني به هيچ كجائي نمانده است

    چيزي كه من در آن حرفي نگفته ام

    چندان كه نام من ، در غبغب برامده و بويگين

    شهر آواز ميشود
    اما: اي يار

    از بته كن كه غربت تلخش مصيبتيست

    از بته كن كه دلنگرانيش آفتيست

    از هاي هاي شام غريبانه هاي او

    تا خواستم فسانه بسازم
    گريستم

    هرگز!

    به مژده هاي هزاران هزار سال‌، در دور و پيش خويش

    كز من به وحشتي رم ميكنند و روي برويم نميشوند

    الفت نبسته ام

    هرگز!

    به سايه هاي تهي از وجود تن

    آري نگفته ام

    سلامي نكرده ام

    اما ميان مجمع در خون نشسته اي

    درجيبهايم آتش و در مشتهام سنگ

    فواره هاي غصه گريبان و آستين

    تنها تر از هميشه

    درد عزيز مردم اين گريه گاه را

    فرياد كرده ام
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    با سخن، آيينه در آيينه مي پردازمش

    او تجلا مي نمايد، من غزل ميسازمش


    با دل تنگ صبورم، با دو چشم عاشقم

    تا بخواهد مي سرايم، تا بُوَد مينازمش




    منزلي در پيشرو داريم هر دو يك سفر

    اوهمي آرد به پايان، من همي آغازمش




    عشق او گرديده است از چشمهاي من علم

    من ز رسوايی، به رنگ تازه مي افرازمش


    او همايي از بلنديها و از پروازهاست

    من به سايه سايه، همپايي و همپروازمش
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    گريبان گير جان خويشم از بسيار تنهايي

    سرم مي ريزد امشب از دروديوار تنهايي


    دلي كه داشتم ديوانه گي هايش ز پا افگند

    سري تا مي بر آرم مي دهد آزار تنهايي




    خموشي هاي من در پرده هايش رنگ ميگردد

    چه ساز روشني دارد به چشم يار تنهايي




    به هر جمعي كه آواز محبت ميشود بالا

    خيالي را به خونم مي كند بيدار تنهايي




    صداي آ شنا ره مي گشايد از درون اما

    گلو ميگيردم اندوه دريا بار تنهايي




    هميشه چشم من ازهمسرايان دستياري بود

    ولي اينك رفيق راه غربت سار تنهايي
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    با جامهیی از بنفشه و باد به بر
    با گیسوان باران زده و گونۀ تر
    میرفت که خواب نرگس آشفته کند
    بر لب غم دوشینه بر دوش سحر
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    ای نو سفرم، پشت به پشتاره شدی
    آرزده و دستبین و بیچاره شدی
    از ده و دیار آتش افتاده خویش
    آیا به کدام ملک آواره شدی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا