- عضویت
- 2020/03/20
- ارسالی ها
- 333
- امتیاز واکنش
- 480
- امتیاز
- 322
از دلِ آنروز كه من زادهام *
داغ بدل بوده و دل دادهام
داغ بدل بوده و دل دادهام
تا به ره افتادهام از كودكي
هيچ نياسوده دلم اندكي
هيچ نياسوده دلم اندكي
شهر و ده و سينۀ دريا و كوه
گشتم و بگذشتم ودل در ستوه
گشتم و بگذشتم ودل در ستوه
رحل بهر جاي كه ميافكنم
روز دگر خيمۀ خود ميكَنم
روز دگر خيمۀ خود ميكَنم
شاهد مقصود نديدم دمي
هيچ نديدم خوشي و خرّمي
هيچ نديدم خوشي و خرّمي
چرخ نگرديد بكامم دمي
قرعه نيفتاد بنامم دَمي
قرعه نيفتاد بنامم دَمي
از كف و از كاسۀ گردون دون
بـردهام و ريختهام اشك و خون
بـردهام و ريختهام اشك و خون
من كه نبودم به رهش خار راه
كوشش وي را ننمودم تباه
كوشش وي را ننمودم تباه
جرم من اينست كه آزادهام
وز رقمِ تيره دلي، سادهام
وز رقمِ تيره دلي، سادهام
دوش بياد دل ويران شدم
چون خط ايّام پريشان شدم
چون خط ايّام پريشان شدم
عاقبتم سينۀ غم تنگ شد
پاي شكيبائي من لنگ شد
پاي شكيبائي من لنگ شد
شمع بدستي و بدست دگر
ساغر و مينا، شدم از در بدر
ساغر و مينا، شدم از در بدر
نيم شب از خانه گريزان شدم
گاهِ سحر سوي گلستان شدم
گاهِ سحر سوي گلستان شدم
گاهِ بهار و شب مهتاب بود
خرگه گُل بود و لب آب بود
خرگه گُل بود و لب آب بود