شعر اشعار پیمان سلیمانی

[Es_shima]

در اطرافم چقدر غم ریخته است !
مشتی اوهام بر سرم ریخته است!
مثل شهری جنگی ام و مدتهاست
اوضاع عمومی ام بهم ریخته است!

 

[Es_shima]

در این دنیا هرآنچه دارم برفی است
خوبی و بدی و شادی و غم برفی است

تنها دوسه روز ماندگاری دارند
بین ماها چقدر آدم برفی است؟!

 

[Es_shima]

عجیب نیست که هیزم شکن بیاشوبد

درخت اگر که تو باشی دل از تبر ببری

 

[Es_shima]

در نارفیقان جست و جو کردم رفاقت را

من قلعه‌ای هستم سزاوار خــ ـیانـت ها

 

[Es_shima]

از این به بعد تمامی جنگ های جهان

شروع می‌شود از چشم های وحشی تو

 

[Es_shima]

پیوسته دچار رخوتی خانگی ام
یک کشور محکوم به ویرانگی ام

دنیا دارد خواب مرا می بیند!
آغاز شده ست عصر دیوانگی ام!!!

 

[Es_shima]

ما از اول به زندگی تف کردیم!
بی واهمه! ابراز تاسف کردیم

معشوق و نوشید*نی بود / اما تنها
"تنهایی" را به هم تعارف کردیم!

 

[Es_shima]

ابر سرخی آسمان را گریه کرد

بغضهای بی امان را گریه کرد


سرنوشت سرخ انسان را وزید


جاده های بی نشان را گریه کرد


شب شد و در غربت آیینه ها

زخمهای ناگهان را گریه کرد


قطره قطره ریخت بر روی زمین

راز مرگ آسمان را گریه کرد


باد شد یک دفعه در کوچه وزید

فصل غمگین خزان را گریه کرد


فکر کرد آرام باشد بهتر است

مرقدی شد زائران را گریه کرد


آتش خشمی شدو در کربلا

خیمه های کاروان را گریه کرد


کاسه آبی بدون آب شد

التهاب کودکان را گریه کرد


روزعاشورا نه ابری شد نه باد

شعر سرخی شد

که مانده تا هنوز !!!

 

[Es_shima]

این روزها هی می نویسم بی قرارم!
تردید دارم...!

دلگیرم از....!




قسمتی ازیک شعر از گذشته ها

 

[Es_shima]

لطفا گمشو! حرف نزن،فکر نکن!
حتی گاهی به خویشتن فکر نکن

هرچندشرایط خودت را داری
درهیچ شرایطی به من فکرنکن!