شعر اشعار حامد عسکری

I.MehrDãd

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/31
ارسالی ها
13,289
امتیاز واکنش
163,097
امتیاز
1,321
سن
21
محل سکونت
جـَهَنَم
ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات
خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات


مطلع یک مثنویِ هفت مَن ، زیبایی ات
ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات


من انار و حافظ آوردم، تو هــم چایـی بریز
آی می چسبد شب یلـدا هل و چایـی نبات


جنگل آشوب من، آهـوی کوهستان شـعــر
این گـوزن پیـر را بیـچاره کرده خنده هات


می رود، بو می کشد، شلیک، مرغی می پرد
گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات


گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود
می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات


سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن
عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:


پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان
شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات
 
  • پیشنهادات
  • I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    از دست من و قافیه هایم گله مند است
    ماهی کـه دچارش غزلم بند به بند است


    مو فندقی چشم سیاهی که لبانش
    مرموز ترین عامل بیمــاری قند است


    زیبــایـــی مــــــواج پس پلک بنفـشش
    دلچسب تر از اطلسی و شاه پسند است


    سیب است کــــه از دامنــــه ی رود مـی آید؟
    یا نه... گل سر بسته به موهای کمند است؟


    دارایـــــی من ـ چند کلاف غــــــزل ـ از تــــــــو
    شیرینی لبخند تو ـ یک جرعه ـ به چند است؟


    دیماه رسیده است و من زخمی و سردم
    لبخند بزن خنده ی تو گـــرم کننده است


    از ما گله کم کن که بپاشیــــم غزل را
    پیش قدم پاشنه هایی که بلند است
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    همزاد گردبادم و از نسل آتشم
    پایان نیمه كاره ی خوابی مشوشم

    من یك مناره ام به بلندای عمر نوح
    با زخم و تاول و ترك و غم ، منقشم

    شهنامه ای نبود بگویم كه رستمم
    سودابه ای نبود بگویم سیاوشم

    " گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
    گاهی اسیر " روی خوش و موی دلكشم "

    گاهی به حال من غزلم گریه می كند
    از ناله های مبهم دردی كه می كشم

    بغضی به سـ*ـینه دارم و عكسی برابرم
    به چشم های شرقی این عكس دلخوشم

    تا صبح گریه می كنم و غنچه می دهند
    گل های ریز صورتی روی بالشم
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    هر بار خواست چای بریزد نمانده ای
    رفتی و باز هم به سكوتش نشانده ای

    تنها دلش خوش است به اینكه یكی دو بار
    با واسطه سلام برایش رسانده ای

    حالا صدای او به خودش هم نمی رسد
    از بس كه بغض توی گلویش چپانده ای

    دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ هاست
    گفتند باز روسری ات را تكانده ای

    می رقصی و برات مهم نیست مرگشان
    مشتی نهنگ را كه به ساحل كشانده ای

    ...

    بدبخت من ، فلك زده من ، بدبیار من
    امروز عصر چای ندارم ... تو مانده ای
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد
    خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد


    من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
    نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد


    از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
    بیت های روشن و شعله ورم را باد برد


    با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
    دیر کردی نیمه‌ی عاشقترم را باد برد


    بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
    وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
    حوا که لب گشود عسل اختراع شد



    در چشم های خسته ی مردی نگاه کرد
    لبخند کوچکی زد و قند بدل اختراع شد


    آهی کشید، آه دلش رفت و رفت و رفت
    تا هاله ای به دور زحل اختراع شد


    حوا بلوچ بود ولی در خلیج فارس
    رقصید و در حجاز هبل اختراع شد


    آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت
    نزدیک ظهر بود، غزل اختراع شد


    آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
    مفعول فاعلات فعل اختراع شد


    "یک دست جام باده و یک دست زلف یار"
    این گونه بود، ها! که بغـ*ـل اختراع شد
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها

    خالی شده ست مصر دلم از عزیزها



    داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد

    حالا شده ست نوبت ابــــــــرو تمیز ها



    دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست

    عشــاق قانعند بــــــه میــخ و پریـــــزها



    دستی دراز نیست به عنوان دوستی

    جـــــز دستهـــای توطئه از زیـر میزها



    دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد

    مجموعه ایست از رگ و اینجور چیـزها



    خانم بخند! که نمک خنده های تو

    برعکس لازم است بـــرای مریضها



    چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ

    پس دست می زنم بـــه تمامی جیزها
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    بیـــا شهــریــــور پیـراهنت ییلاق لک لک ها

    صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها

    بیا ای امن ، ای سرسبز ، ای انبوه عطر آگین

    بیـــا تـــا تخـــــم بگذارند در دستانت اردک ها

    گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت

    و بــــه سمت تـــــو می آیند باد و بادبادک ها

    تـــــو در شعرم شکوه دختـــــری از ایل قاجاری

    که می رقصد – اگر چه – روی قلیان ها و قلک ها

    تمــــام شهـــــر دنبــــال تواند از بلــــخ تا زابل

    سیاوش ها و رستم ها فریدون ها و بابک ها

    همین کــــه عکس ماهت می چکد توی قنـات ده

    به دورش مـسـ*ـت می رقصند ماهی ها و جلبک ها

    کنار رود، دستت توی دستم، شب،خدای من !

    شکــــوه خنده های تــــو ، سکوت جیر جیرک ها

    مرا بـــی تاب می خواهند، مثل کودکی هامان

    تو مامان، من پدر، فرزندهامان هم عروسک ها

    تو آن ماهـــی که معمولا رخت را قاب می گیرند

    همیشه شاعرانی مثل من، از پشت عینک ها
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان

    نشانده بر عسل لب انارهای بدخشان

    نشسته است به تختی به تختی از گل و کاشی

    سی و سه بافه رها کرده در شکوه سپاهان

    سپرده روسری اش را به بادهای مخالف

    به بادهای رها در شب کویر خراسان

    دو دست داغ و نحیفم میان زلف پریشش

    لوار شرجی قشم است در شمال شمیران

    برآن شدم که ببوسم عروس شعر خودم را

    ببوسمش به خیال گلابگیری کاشان

    غزل رسید به آخر هنوز اول وصفم

    همینقدر بنویسم فرشته ایست به قرآن
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    قیچی رو برداشتی که تقسیم کنی

    عکسی که یاد گار یک جنونه

    هرجوری ور میری بازم نمیشه

    دستِ تو دور گردنم می مونه



    به دفترم خیلی علاقه داره

    شومینه اشتهاش بی حد و مرزه

    میندازمش بفهمه دوستت دارم

    یه مشت غزل مگه چه قدر می ارزه؟



    دارم میرم شبیه برگ زردی

    که داره از شاخه جدا می افته

    یکی همیشه سرجاش می مونه

    یکی نمیدونه کجا می افته



    کوچ همین جوری خودش شکنجه اس

    بیچاره ای اگه پرت بشکنه

    پرم شکسته کاش می شد بمونم

    جاده الهی کمرت بشکنه



    ببین تو تازه اول بهاری

    یه چیزی می گم واسه یادگاری

    تورو خدا با هرکی عکس گرفتی

    دست تو دور گردنش نذاری...
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا