شعر اشعار مربوط به فصل ها

  • شروع کننده موضوع Sogolkhanum
  • بازدیدها 2,524
  • پاسخ ها 96
  • تاریخ شروع

Sogolkhanum

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
537
امتیاز واکنش
20,073
امتیاز
714
محل سکونت
نصف جهان
حکیم قاآنی :

ساقی در این هوای سرد زمستان

ساغر می را مکن دریغ ز مستان

سردی دی را نظاره‌کن که به مجمر

همچو یخ افسرده‌گشته آتش سوزان

شعلهٔ آتش جدا نگشته ز آتش

طعنه زند از تری به قطره ی باران

خون به‌عروق آن‌چنان فسرده‌ که‌ گویی

شاخ بقم رسته است از رگ شریان
 
  • پیشنهادات
  • Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    شعر زمستان (کودکانه)

    گلوله گلوله برف میاد

    سرد هوا زمستونه

    سرمای بی حد هوا

    تن ادمو می لرزونه

    برف که میاد از اسمون

    سفید می شه درختچه ها

    شادی داره صفا داره

    بازی توی پس گو چه ها

    وقتی زمستون می رسه

    همش بخاری روشنه

    باید پوشید لباس گرم

    که وقت سر ما خوردنه
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    زمستون،تن عريون باغچه چون بيابون

    درختا با پاهای برهنه زير بارون

    نميدونی تو که عاشق نبودی

    چه سخته مرگ گل برای گلدون

    گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

    واسه هم قصه گفتن عاشقانه

    چه تلخه چه تلخه

    بايد تنها بمونه قلب گلدون

    مثل من که بی تو

    نشستم زير بارون زمستون

    زمستون

    برای تو قشنگه پشت شيشه

    بهاره زمستونها برای تو هميشه

    تو مثل من زمستونی نداری

    که باشه لحظه چشم انتظاری

    گلدون خالي نديدي

    نشسته زير بارون

    گلای کاغذی داری تو گلدون

    تو عاشق نبودی

    ببينی تلخه روزهای جدايی

    چه سخته چه سخته

    بشينم بی تو با چشمای گريون

    شعر زمستون از اخوان ثالث
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    زنده یاد مهدی اخوان ثالث :

    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،

    سرها در گریبان است .

    کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .

    نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،

    که ره تاریک و لغزان است .

    وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،

    به اکراه آورد دست از بغـ*ـل بیرون ؛

    که سرما سخت سوزان است .

    نفس ، کز گرمگاه سـ*ـینه می اید برون ، ابری شود تاریک

    چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .

    نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم

    ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

    مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین !

    هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...

    دمت گرم و سرت خوش باد !

    سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای!

    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .

    منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .

    منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .

    نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .

    بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .

    حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .

    تگرگی نیست ، مرگی نیست .

    صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .

    من امشب آمدستم وام بگزارم.

    حسابت را کنار جام بگذارم .

    چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

    فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست .

    حریفا ! گوش سرما بـرده است این ، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است .

    و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده .

    به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود ، پنهان است .

    حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .

    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .

    هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،

    نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ،

    درختان اسکلتهای بلور آجین .

    زمین دلمرده ، سقفِ آسمان کوتاه ،

    غبار آلوده مهر و ماه ،

    زمستان است

    مهدی اخوان ثالث (میم - امید )
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    اشعا زییای فصل بهار.

    .شعر درباره نوروز از سعدی شیرازی:

    برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز

    مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    خیام نیشابوری:


    بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
    بر طرف چمن روی دل افروز خوش است
    از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست
    خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    شعر درباره نوروز از حافظ شیرازی:


    ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
    به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    شعری از نظامی گنجوی درباره بهار


    بهاری داری از وی بر خور امروز که هر فصلی نخواهد بود نوروز
    گلی کو ، را نبوید ، آدمی زاد چو هنگام خزان آید برد ، باد
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    رضا کاظمی / بهار را به پنجره‌ام هدیه کردی


    در زمستانی که بی‌هنگام آمده بود
    و ابرهایی که ناغافل،
    تو
    بهار را به پنجره‌ام هدیه کردی
    و ماه مهربان را
    به دست‌هایم.حالا کجا مانده‌ای
    دوباره بیایی کنار پنجره‌ام
    بگویی: سلام،
    بهار آورده‌ام، نمی‌خواهی؟!



    رضا کاظمی
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    محمدرضا شفیعی‌کدکنی:


    بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا
    ‌ای بهار ژرف
    به دیگر روز و دیگر سال
    تو می‌آیی و
    باران در رکابت
    مژده‌ی دیدار و بیداری
    تو می‌آیی و همراهت
    شمیم و شرم شبگیران
    و لبخند جوانه‌ها
    که می‌رویند از تنواره‌ی پیران
    تو می‌آیی و در باران رگباران
    صدای گام نرمانرم تو بر خاک
    سپیداران عـریـان را
    به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
    تو می‌خندی و
    در شرم شمیمت شب
    بخور مجمری خواهد شدن
    در مقدم خورشید
    نثاران رهت از باغ بیداران
    شقایق‌ها و عاشق ها
    چه غم کاین ارغوان تشنه را
    در رهگذر خود
    نخواهی دید



    فرخ تمیمی:


    آن زمان، از شاخسار ترد سیب
    نو بهار مهر و شادی می‌دمید
    از زمین زنده، آوند گیاه
    خون گرم زندگانی می‌مکید
    شوق پنهانی به دل می‌آفرید
    باد نمناک بیابان‌های دور،
    ذره‌هایش در مشامم می‌نشست
    بوی زن می‌داد و بوی خون شور
    طعم سوزان سحرگاه سپید
    درد را می‌کشت و شادی می‌فزود
    نور نیروبخش خورشید بلند
    خواب را از پلک چشمان می‌ربود
    روز بود و روز بود و روز بود
    خستگی در دست‌هایم مرده بود
    تیرگی در کوچه‌ها جان می‌سپرد
    روز، شب‌ها را به یغما بـرده بود
    هر نگاهی خوشه‌یی از نور بود
    هر تنی، سرشار خون زیستن
    چون خلیجی پیش می‌رفت آن زمان!
    هر هـ*ـوس در پهنه‌ی احساس من
    دست‌ها با دوستی پیوند داشت
    عشق بود و شادی و مهر و صفا
    هستی ما، گرم کار زندگی
    جوش خون در دست‌ها، در گام‌ها
    این زمان، از راه می‌‌اید بهار،
    خسته گام و نیمرنگ و نا‌شناس
    من ندانم باز هم باید گشود
    دست‌ها را از پی حمد و سپاس؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا