شعر اشعار شاعران ایرانی

ムოεtɦყsイ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/05/17
ارسالی ها
370
امتیاز واکنش
3,316
امتیاز
487
جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوش‌تر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

مولانا

❤❤❤❤❤
 
  • پیشنهادات
  • ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
    وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

    هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت
    یک لحظه تو را سوی دل ما نظری نیست

    تا پای تو از دایره عهد برون شد
    در هستی خویشم به سر تو که سری نیست

    بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد
    هر چند که آرام تو جز باد گری نیست

    در بند خسی وین عجبی نیست که امروز
    اسبی که به کار آید بی داغ خری نیست

    خصم به بدی گفتن من لب چه گشاید
    من بنده مقرم که خود از من بتری نیست

    بسیار جفا‌هات رسیدست به رویم
    المنة الله که ترا دردسری نیست

    بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن
    دلسوزتر از عشق من و تو سمری نیست

    بسیار گذر کرد در آفاق سنایی
    افتاد به دام تو و از تو گذری نیست

    سنایی

    ❤❤❤❤❤
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    ای روی خوب تو سبب زندگانی‌ام
    یک روزه وصل تو طرب جاودانی‌ام

    جز با جمال تو نبود شادمانی‌ام
    جز با وصال تو نبود کامرانی‌ام

    بی‌یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم
    محسوب نیست آن نفس از زندگانی‌ام

    دردی نهانیست مرا از فراق تو
    ای شادی تو آفت درد نهانی‌ام

    انوری
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است
    بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

    به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است
    به یک کرشمه دل از غمزه تو خرسند است

    فتور غمزه تو خون من بخواهد ریخت
    بدین صفت که در ابرو گره درافکند است

    یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای
    که صدهزار چو من دلشده در آن بند است

    مبر ز من، که رگ جان من بریده شود
    بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است

    مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست
    از آن چه سود که لعل تو سر به سر قند است؟

    کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست
    شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟

    فخرالدین عراقی
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    تا کی در انتظار گذاری به زاری‌ام
    باز آی بعد از این همه چشم انتظاری‌ام

    دیشب به یاد زلف تو در پرده‌های ساز
    جان سوز بود شرح سیه روزگاری‌ام

    بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود
    دیشب که ساز داشت سرسازگاری‌ام

    شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد
    چشمی نماند شاهد شب زنده داری‌ام

    طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست
    ماند به شیر شیوه وحشی شکاری‌ام

    شرمم کشد که بی‌تو نفس می‌کشم هنوز
    تا زنده‌ام بس است همین شرمساری‌ام

    محمدحسین شهریار

    ❤❤❤❤❤
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    گنجشک من! پر بزن درزمستانم لانه کن
    با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن

    چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر
    از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن

    با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان
    با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن

    اول این برف سنگین را از سرم پک کن سپس
    موهای آشفته ام را با انگشتانت شانه کن

    حتی اگر نمی‌ترسی از تاریکی و تنهایی
    تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن

    با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من
    هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن

    چنان شو که هم پیراهن هم تن از میان برخیزد
    بیش از اینها بیش از این‌ها خود را با من یگانه کن

    زنده کن در غزل‌هایم حال و هوای پیشین را
    شوری در من برانگیزد و شعرم را عاشقانه کن

    حسین منزوی

    ❤❤❤❤❤
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است
    چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

    دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی
    که از حرارتِ «من دیده‌ام تو را» گرم است

    بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
    دلم هنوز به این جمله شما گرم است

    بیا گـ ـناه کنیم عشق را... نترس خدا
    هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

    من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
    جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

    به من نگاه کنی، شعرِ تازه می‌گویم
    که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است

    نجمه زارع

    ❤❤❤❤❤
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    هر تار مویت یک غزل یا یک ترانه
    یک جاده صعب العبور بی کرانه

    وقتی نگاهت می‌کنم هر بار، در من
    شعری قیام می‌کند با این بهانه

    خورشید را دیدم پریشان در خیابان
    دنبال تو می‌گشت هر خانه به خانه

    دیشب غزل خواندی، رباعی گفت ای کاش
    من هم غزل بودم، از اول، عاشقانه

    شب، کوچه باغ خلوت و باران،دوتایی
    دنبالْ بازی، خاطرات کودکانه

    جِر می‌زنی و بیشتر دل می‌بری با
    انجام این رفتار‌های بچه‌گانه

    آیا اجازه می‌دهی مانند کوهی
    باشم برایت تا ابد یک پشتوانه؟

    آیا اجازه می‌دهی در قلب پاکت
    مانند گنجشکی بسازم آشیانه؟

    یک لحظه بنشین تا که این شاعر بگیرد
    الهامی از این چشم‌های شاعرانه

    ساده بگویم دوستت دارم عزیزم
    بی شیله پیله، از ته دل، صادقانه

    فرزاد نظافتی
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
    مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر

    مرا به حیطه محض حریق دعوت کن
    به لحظه لحظه پیش از شروع خاکستر

    به آستانه برخورد ناگهان دو چشم
    به لحظه‌های پس از صاعقه، پس از تندر

    به شب‌نشینی شبنم، به جشنواره اشک
    به میهمانی پر چشم و گونه تر

    به نبض آبی تبدار در شبی بی تاب
    به چشم روشن و بیدار خسته از بستر

    من از تو بالی بالا بلند می‌خواهم
    من از تو تنها بالی بلند و بالا پر

    من از تو یال سمندی، سهند مانندی
    بلند یالی از آشفتگی پریشان‌تر

    دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
    مرا ببر به زمین و زمانه‌ای دیگر

    قیصر امین‌پور

    ❤❤❤❤❤
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    دوباره سیب و غزل، من گـ ـناه می‌خواهم
    دلی دچار تو و سر به راه می‌خواهم

    دوباه اینکه تو حوا شوی و من آدم
    و باز لـ*ـذت یک اشتباه می‌خواهم

    همیشه چشم تو را شاعرانه می‌نوشم
    که با تو من غزلی رو به راه می‌خواهم

    پناه خستگی من! بمان و با من باش
    میان این همه طوفان، پناه می‌خواهم

    تو عاشقانه‌ترین رکعت غزل هستی
    برای خواندن تو قبله گاه می‌خواهم

    دوباره وسوسه ناز چشم تو بر پاست
    دوباره سیب و غزل، من گـ ـناه می‌خواهم

    رضا قریشی‌نژاد

    ❤❤❤❤❤
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا