شعر اشعار شاعران دوره ی مشروطه

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,073
  • پاسخ ها 24
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
نام :ابوالقاسم نام خانوادگی :عارف قزويني عنوان :شاعر و تصنیفساز دوره ی مشروطهتاریخ تولد :شنبه، 1 فروردين 1259جنسیت :مرد


aref-qazvini.jpg



زرتـشـت
بهنام آنکه در شانش کتاب است
چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت
مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی
شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی
دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت
پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت
بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی
رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی
ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش
چو عـارف جان کند قربـان نامــش
شـفق چون سر زند هر بامـدادش
پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش
چومن گردوستداریکشورخویش
ستایــش بایــدت پیـغمبر خویــش
بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی
رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی
به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی
همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی
بهچشم عقل، آندینرا فروغاست
که خود بنیـان کن دیـو دورغ است
چون دین کردارش و گـفتـار و پندار
نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار
در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است
درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت
هر آن دل کـه نباشـد شعـلـهافروز
به حال ملک و ملت نیست دلـسوز
در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی
گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی
دراینکشورچوشداینشعلهخاموش
فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش
تو را این آتش اسباب نجــات است
در این آتش، نهان آب حیـات است
چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت
که باید ســـوختن را از مـن آموخت
اگرچه ازمن بهجزخاکسترینیست
برای گــرمی یک قرن کافی اسـت
چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر
توانیجست ازآنخاکستـر، اکسیر
بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم
کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبــــــارم
به خون دل نیم زین زیسـت، شادم
که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم
در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه
بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه
کنونت نیـست چون گوش شـنفتن
مـرا هـــم گفتـــههـا بـایـد نـهفــتن
بسی اســـرار در دل مانده مسـتور
کـــه بـی تـردید بـایســتی بـرم گو
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    عارف قزوینی| از خون جوانان وطن لاله دمیده

    هنگام مي و فصل گل و گشت چمن شد
    دربار بهاري تهي از زاغ و زغن شد
    از ابر كرم خطّة ري رشك ختن شد
    دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد


    ***

    از خون جوانان وطن لاله دميده
    از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
    در ساية گل بلبل از اين غصه خزيده
    گل نيز چو من در غمشان جامه دريده

    ***
    از اشك همه روي زمين زير و زبر كن
    مشتي گرت از خاك وطن هست به سر كن
    غيرت كن و انديشة ايام بتر كن
    اندر جلو تير عدو سينه سپر كن

    ***
    از دست عدو نالة من از سرِ درد است
    انديشه هر آنكس كند از مرگ، نه مرد است
    جانبازي عشاق نه چون بازي نرد است
    مردي اگرت هست كنون وقت نبرد است

    ***
    عارف ز ازل تكيه بر ايام نداده است
    جز جام به كس دست چو خيام نداده است
    دل جز به سر زلف دلارام نداده است
    صد زندگي ننگ به يك نام نداده است...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عارف قزوینی| دیدم صنمی سروقدی
    دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی
    الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
    افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی
    الهی تو گواهی خدایا توپناهی
    گر گویم سروش نبود سرو خرامان
    این قسم شتابان چون کبک خرامان
    ور گویم گل، پیش تو گل همچوگیاهی
    الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
    این نیست مگر آینه ی لطف الهی
    الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
    صد بار گداییش به از منصب شاهی
    الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عارف قزوینی| ای امان از فراقت امان
    ای امان از فراقت امان
    مردم از اشتیاقت امان
    از که گیرم سراقت امان
    امان امان امان ای امان


    مژده ای دل که جانان آمد
    یوسف از چه به کنعان آمد
    دور مشروطه خواهان آمد
    امان امان امان ای امان

    عارف وعامی از می مستند
    عهد پیمان به ساغر بستند
    پای خم توبه را بشکستند
    امان امان امان ای امان

    چشم لیلی چو بر مجنون شد
    دل زدیدار او پر خون شد
    خون شد از راه دل بیرون شد
    آمان آمان ، آمان آی آمان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عارف قزوینی| نمی دانم چه در پیمانه کردی
    نمی دانم چه در پیمانه کردی جانم
    تو لیلی وش مرا دیوانه کردی جانم
    چه شد اندر دل، من جا گرفتی جانم
    مکان در خانه ی ویرانه کردی جانم
    ای تو تمنای من
    ای یار زیبای من
    تویی لیلای من
    مرا مجنون صفت
    دیوانه کردی
    زدی از هر طرف آتش چو شمعم
    مرا بیچاره چون پروانه کردی جانم
    پریشان روز عالم شد از آن روز
    که بر زلف پریشان شانه کردی
    ای یار سنگین دلم
    ای لعبت خوشگلم
    سرو پا در گلم
    به فقیران نظر شاهانه کردی
    جانم جانم دیوانه کردی
    حبیب حبیب پروانه کردی
    خدا خدا ویرانه کردی جانم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عارف قزوینی| افتخار همه آفاقی و منظور منی
    افتخار آفاق افتخار همه آفاقی و منظور منی
    شمع جمع همه عشاق و به هر انجمنی
    به سر زلفت پریشان تو دلهای پریش
    همه خو کرده چو عارف به پریشان سخنی
    ز چه رو شیشه دل می شکنی
    تیشه بر ریشه جان از چه زنی
    سیم اندام و ولی سنگدلی
    سست پیمانی و پیمان شکنی
    اگر درد من به درمان رسد چه می شد
    شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد
    اگر بار دل به منزل رسد چه گردد
    سر من اگر به سامان رسد چه می شد
    ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم
    ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید
    افتخار دل و جان می آید
    یار بی پرده عیان می آید

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نسیم شمال| آخ عجب سرماست ....
    آخ عج سرماست امشب ای ننه ما که می میریم در هذا السنه
    تو نگفتی می کنیم امشب الو تو نگفتی میخوریم امشب پلو
    نه پلو دیدم امشب نه چلو سخت افتادیم اندر منگنه
    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    این اطاق ما شده چون زمهریر باد می آید زهر سو چون سفیر
    من ز سرما می زنم امشب نفیر می دوم از میسره بر میمنه
    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    اغنیا مرغ مسما می خورند با غدا کنیاک و شامپا می خورند
    منزل ما جمله سرما می خورند خانه ما بدتر است از گردنه
    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    اندرین سرمای سخت شهر ری اغنیا ژیش بخای مـسـ*ـت می
    ای خداوند کریم فرد و حی داد ما گیر از فلان الطزنه
    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    خانباجی می گفت با آقا جلال یک قرن دارم من از مال حلال
    می خرم بهر شما امشب زغال حیف افتاد آن قرآن در روزنه
    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    می خورد هر شب جنا مستطاب ماهی و قرقاول و جوجه کبات
    ما برای نان جو در انقلاب وای اگر ممتد شود این دامنه
    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    تجم مرغ و روغن و چوب سفید با پیاز و نان گر امشب می رسید
    می نمودم اشکنه امشب ترید حیف ممکن نیست پول اشکنه

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نسیم شمال| حرف نزن
    دست مزن ! چشم ! ببستم دو دست
    راه مرو ! چشم ! دو پایم شکست
    حرف مزن ! قطع نمودم سخن
    نطق مکن! چشم ! ببستم دهن
    هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن
    خواهش نا فهمی انسان مکن
    لال شوم ! کور شوم ! کر شوم !
    لیک محال است که من خر شوم


    ---------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عارف قزوینی| ناله ی مرغ اسیر
    ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است
    مسلك مرغ گرفتار قفس، همچو من است
    همت از باد سحر مى طلبم گر ببرد
    خبر از من به رفیقى كه به طرف چمن است
    فكرى اى هم وطنان در ره آزادى خویش
    بنمایید كه هر كس نكند مثل من است
    خانه اى كاو شود از دست اجانب آباد
    ز اشك ویران كنش آن خانه كه بیت الحزن است
    جامه اى كاو نشود غرقه به خون بهر وطن
    بدر آن جامه كه ننگ تن و كم از كفن است
    آن كسى را كه در این ملك سلیمان كردیم
    ملت امروز یقین كرد كه او اهرمن است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نسیم شمال| خطاب به قلم
    غلغلى انداختن در شهر تهران اى قلم
    خوش حمایت مى كنى از شرع قرآن اى قلم
    گشت از برق تو ظاهر نور ایمان اى قلم
    مشكلات خلق گردد از تو آسان اى قلم
    نیستى آزاد در ایران ویران اى قلم
    اى قلم تا مى توانى در قلمدان صبر كن
    یوسف آسا سال ها در كنج زندان صبر كن
    همچو یعقوب حزین در بیت الاحزان صبر كن
    كور شو بیرون نیا از شهر كنعان اى قلم
    نیستى آزاد در ایران ویران اى قلم
    اى قلم پنداشتى هنگامه دانشوریست
    دوره علم آمده، هر كس به عرفان مشتریست
    تو نفهمیدى كه اوضاع جهان خر توخریست
    خر همانست و عوض گردید پالان اى قلم
    نیستى آزاد در ایران ویران اى قلم
    ایها الشاعر تو هم از شعر گفتن لال باش
    شعر یعنى چه! برو حمال شو رمال باش
    چشم بندى كن میان معركه نقال باش
    حقه بازى كن تو هم مانند رندان اى قلم
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا