شعر اشعار فایــز دشتـــی

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 3,944
  • پاسخ ها 180
  • تاریخ شروع

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
مه بالا نشین پایین نظر کن
به مسکینان کلامی مختصر کن
بتا فلیز غریب این دیار است
محبت با غریبان بیشتر کن
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    دلم ای کاش بیرون میشد از تن
    دریغا دست بر می داشت از من
    کسان دارند فایز دشمن از دور
    من مسکین بود در خانه دشمن
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    دل از من چشم شهلا دلبر از تو
    لب خشکیده از من کوثر از تو
    بنه بر جان فایز منت از لطف
    سر از من سـ*ـینه از من خنجر از تو
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    نسیم امشب عجب دفع غمی تو
    یقین دارم نه از این عالمی تو
    شمیم زلف یار فایز ستی
    و یا زانفاس ابن مریمی تو
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    ز دستم رفتی ای حور بهشتی
    مرا در دوزخ هجران بهشتی
    نگفتی فایزی هم داشتم من
    بریدی بی سبب گنـد که کشتی
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    اگر ماهی به زیر ابر تا کی؟
    مسلمانی به دین گبر تا کی؟
    اگر دانی که فایز کشتنی هست
    بکش ای بی مروت صبر تا کی؟
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    سراغ جان جانان از که پرسم؟
    نشان ماه کنعان از که پرسم؟
    چو اسکندر به ظلمت رفت فایز
    گذار آب حیوان از که پرسم؟
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    مرو ای جان شیرین از بر من
    توقف کن که آید دلبر من
    بده فایز به تلخی جان شیرین
    که جانانت بگیرد سر به دامن
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    نه هر چشمی ز جسمی میبرد جان
    نه هر زلفی دلی سازد پریشان
    نه هر دلبر ز فایز میبرد دل
    رموز دلبری سری است پنهان
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    مخوان مرغ سحر ترسم که دلدار
    شود آن نازنین از خواب بیدار
    ز بال خود حجابی کن به رویش
    که تا شبنم نیفتد بر رخ یار
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا