بلاتکلیف مانده ام میان آدم ها
آدمند یا بازیگر
و من لا بلا ى این همه دوست و آشنا
دچار غربتم،
به چه عاشقی کنم
که عشق اندوه رنجواره من است
من تلخ تر از عشق به آدمی
چیزی نچشیده ام...
امیر وجود
بعضی روزا
یه ساعتایی هست
که نه سر داره و نه ته
کافیه اون روز خورشیدم غروب کنه
تو میمونی و یه پنجره و
هزار تا بدبختی و بی کسی و دلواپسی
که اونم باز نه سر داره و نه ته...
امیر وجود