شعر اشعار امیر سهرابی

  • شروع کننده موضوع م . میشی
  • بازدیدها 1,836
  • پاسخ ها 58
  • تاریخ شروع

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
می شود زاغ به عشق تو قناری بشود

فصل پاییز به گرمات بهاری بشود

لب زنبور اگر شهد لبت را بمکد

عسلش مثل لبت ترش و اناری بشود

تار گیسوی تو و دست هنرمند نسیم

تک نوازیش چه اجرای سه تاری بشود

از سر چشمه اگر آب نیاری خانم

آب با شوق تماشای که جاری بشود

آخر قصه ما از وسطش معلوم است

فنچ اگر عاشق شاهین شکاری بشود...
 
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    مهربانی را اگر با خنده اش قاطی کند

    می تواند حوزوی ها را خیالاتی کند

    ممکن است این ارتباط بین اخمش با خسوف

    مردهای کل دنیا را خرافاتی کند

    درد های تلخ عالم زود شیرین می شود

    رنگ مویش را اگر قدری شوکولاتی کند

    چشم هایش می تواند با نگاه ساده ای

    درد دل با قلب های زخم و اسقاطی کند

    چادرش شب ،صورتش هم قرص ماه

    می شود هر عاقلی با دیدنش قاطی کند
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    چشم هایت با نگاهم بندبازی می کند

    چشمکت با آبروی خلق بازی می کند

    خط به خط خاطراتت را خیالت خط به خط

    با چه وسواسی برایم باز سازی می کند

    بـ..وسـ..ـه هایت هر کسی را می برد تا آسمان

    تا ببینم کی لبت بنده نوازی می کند

    دست من محتاج دستان تو و دستان تو

    از نیازش ادعای بی نیازی می کند

    خنده هایت یک شبه قلب مرا تسخیر کرد

    خندهایت مثل نادر ترک تازی می کند
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    مثل رنگ آمیزی گلهای وحشی در چمن



    دامن گلدارتان زیباست با این پیرهن



    شهر ما با بودنت دار المجانیین می شود



    وقت اینجا آمدن عطرجدیدت را نزن



    چادر مشکی سرت کن رنگ روشن تن نکن



    هم خودت راحت تری هم مردهایی مثل من



    چشم هایت مثل باروت است پس محتاط باش



    پلک هایت سنگ چخماخ است پس چشمک نزن



    دست در ابرو نبر طول کمان را کم نکن



    می کشد این ها مرا ابرو کمان ترکمن
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    من به درد گریه و دعوا و نفرین ،می خورم

    من به درد نقشهای سرد و غمگین ، می خورم

    طعم شیرین حضورت را ،غرورت تلخ کرد

    چوب عشقم را اگر چه سخت و سنگین ...می خورم

    روی پیشانی نوشتت اسم و فامیل من است

    چین به پیشانی بیندازی منم چین می خورم

    وقت دیدار ت تمام مزه ها گم می شود

    قهوه ی تلخم بریزی شهد شیرین می خورم

    پا ی لبخند و غم و درد و غرورت مانده ام

    درد دل کن من به درد سنگ زیرین میخورم
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    در کنارت حال من خوب است حتی در خیال


    دل خوشم .من با همین خواب و خیلات محال



    مویِ مشکی ،چشم مشکیِ، چادرت هم مشکی است



    روزگارم را همین ها کرده مانند زغال



    شب موهای تو یلداست چه زیبا شده است



    ماه کامل وسط این شب طولانی سال



    پاکیت نام تو را روزی زبان زد میکند



    توشبیه چشمه هایی صاف و شفاف وزلال



    اخم را باور کنم یا مهر بانی هات را



    خنده هایت اخم ها را می برد زیر سوال
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    اگر آشفتگی در گیسوانم آشکار است



    سرم آشفته ی آشفته گیسوی نگار است



    سر سبزت زبان سرخ من را داده بر باد



    زبانم قاصر از توصیف زیبایی یار است



    گـ ـناه چشم های بی گناهت سر به زیرست



    گـ ـناه چشم های سر به زیرت احتکار است



    دلم در بند چشمان سیاهت گیر کرده است


    علاقه میله ی زندان بی بند و حصار است


    کسی دلواپس دلواپسی های دلم نیست



    قرارهم چنان بر بی قراری بر قرار است
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    اشک شاید ائتلاف تازه ای با غم کند



    اسب بازیگوش و زیبای نگاهت رم کند



    ساعت شماته دار کهنه ای هستم ، ولی



    خنده هایت می تواند باز هم کوکم کند



    سر به زیر های تو سر به هوایم کرده است



    دیدن چشم تو شاید خاطرم را جم کند


    ارتفاع سد بین قلب ما بسیار بود



    کاش می شد سایه اش را از سر ما کم کند



    قدر یک عصرانه با من کنج این آتش بشین



    مرد تنها می تواند خوب چایی دم کند
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    آخرش درد دلت در به درت خواهد کرد
    مهره مار کسی کور و کرت خواهد کرد
    عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است
    که اگر کهنه شود مـسـ*ـت ترت خواهد کرد
    ازهمان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
    جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد
    ناگهان چشم کسی سر به سرت می زارد
    بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد
    جرم من خواستن دختر اربـاب ده است
    مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد
    همه ی شهر به آواز من عادت کردند
    وقت مرگم گزری با خبرت خواهد کرد
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    رد شد از روی دلم دراشک هایم لشگرت

    تا تو لیلایی شوی با عشق مجنون پرورت

    مشکل شرعی ندارد نبش قبرش کن بخوان

    خاطراتی را که دفنش کرده ای در پیکرت

    من همانم ، مرد بی نام نشان قصه ات

    مرد آن گلبرگ های خشک لای دفترت

    خشکم اما گرم گرمم مثل روز اولم

    خشکم اما زنده ام در انتهای باورت

    این غروری که تو داری از تو دورم میکند

    این غرور با شکوه خسرو و اسکندرت

    قهر کردی کوه امید دلم آوار شد

    اشک بود آبی که می پاچیدمش پشت سرت

    التماس چشم من را چشم زیبایت ندید

    تا مرا ویران کند بد خلقی ویران گرت

    فصل پاییزم ولی گرمای تیری با من است

    برگ ریزانم ولی از ضرب دست خنجرت

    حالم از روزی که رفتی مثل حال بهمن است

    هی فرو میریزم از داخل بیایم محضرت

    کشتی آرامشی ، باد از تو دورم کرده است

    منتظر بودم بیفتد در کنارم لنگرت

    قصه ای بودم که شاید آخرش شیرین نبود

    گرچه تقصیر تو بود و حرف های آخرت

    نبش قبرم کن دلم را مومیایی کرده ام

    زنده ام کن با حضور زندگانی آورت

    امیر سهرابی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا