شعر اشعار امیر معزی

^Venus^ · 2017/08/19

گر خصم نخواست از حسد کار توراست

ایزد ملکا هر آنچه او خواست نخواست

امروز که راست این سعادت که تو راست

اقبال فزون گشته و خصمان کم و کاست

^Venus^ · 2017/08/19

گر نور مه و روشنی شمع توراست

پس سوزش وکاهش من از بهر چراست

گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت

ور ماه تویی مرا چرا باید کاست

^Venus^ · 2017/08/19

شاها همه آشوب ز بدخواه تو خاست

دادار جز آن خواست که بدخواه تو خواست

پیغمبری ملوک بی‌وحی تو راست

کارت همه معجزات را ماند راست

^Venus^ · 2017/08/19

شاها اثر صبوح کاری عجب است

نازد به صبوح هرکه شادی طلب است

باده به همه وقت طرب را سبب است

لیکن به صبوح‌ کیمیای طرب است

^Venus^ · 2017/08/19

ای شاه به دولت از جهان بهر توراست

بر جان و تن مخالفان قهر توراست

سلطانی عصر و شاهی دهر توراست

با این همه فتح ماوراء‌النهر تو راست

^Venus^ · 2017/08/19

ای شاه زمانه بخت پیروز تو راست

اندیشه و رای عالم‌افروز تو راست

شمشیر ظفرساز عدوسوز تو را ست

ز انطاکیه تا کاشغر امروز تو را ست

^Venus^ · 2017/08/19

رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست

عالی چو سپهرست سریری که تو راست

فرمانده خلق است مشیری که تو راست

مخدوم جهان است وزیری که توراست

^Venus^ · 2017/08/19

با لشکر عشق تو مباهات خوش است

با حلقهٔ زلف تو مناجات خوش است

شطرنج‌که در عشق تو بازیم همی

ما برد نخواهیم که شَهمات خوش است

^Venus^ · 2017/08/19

علم تو زعلم خضر و آصف بیش است

حلم تو زحلم مَعن‌ وَاحنَف بیش است

از صاعقه شمشیر تو را تف بیش است

وز مورچه ترکان تو را صف بیش است

^Venus^ · 2017/08/19

آن ابر که خاطرش به خاطر برق است

وان بحر که خلق در نوالش غرق است

وان شمس‌ که تاج دولتش بر فرق است

طبع و دل و همت رئیس الشرق است