شعر اشعار امیر معزی

  • شروع کننده موضوع ^Venus^
  • بازدیدها 4,341
  • پاسخ ها 233
  • تاریخ شروع

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
از دکمه تشکر استفاده کنین :|

با نصرت و فتح و ظفر و دولت والا

بنگر علم شاه جهان بر سر بالا

لشکر شده آسوده و تِرمَذ شده ایمن

نصرت شده پیوسته و دولت شده والا

فتح آمده و تهنیت آورده جهان را

سلطان جهانگیر به این فتح مهنا

بشکفته به دین داری او جان پیمبر

نازنده به فرزندی او آدم و حوا

بهروزی او در همه گیتی شده معروف

پیروزی او در همه عالم شده پیدا

رزمش‌ همه با نصرت و رسمش همه‌ نیکو

روزش همه با دولت و کارش همه زیبا

ای شاه غلامان تو دارند به اقطاع

چین و خُتَن و کاشغر و خَلُخٌ و یغما

بر بیعت و پیمان تو صد نامه رسیدست

از مکه و غزنین و سمرقند و بخارا

از موکب تو کوه نماید همه هامون

وز لشکر تو شهر نماید همه صحرا

آنجاکه تَف توست چه جیحون و چه هامون

وانجا که صف توست چه جنگ و چه‌تماشا

تاگَرد سپاه تو برآمد ز خراسان

یک باره به اِدبار فرو شد سر اعدا

زین نصرت و زین فتح‌ که دیدند و شنیدند

دیگر به خراسان نبود غارت و غوغا

نشگفت اگر از بیم توشیران بگریزند

کز هیبت تو موم شود آهن و خارا

تا دست تو دریا بود و تیغ تو آتش

نشگفت نهیب و خطر از آتش و دریا

هر شاه‌ که یک راه زتیغ تو بترسد

از ملک و ولایت نبود نیز شکیبا

سو‌دش نکند تعبیهٔ قلعه و لشکر

آن به‌ که‌ کند با سرِ تیغِ تو مدارا

گر تعبیه‌سازی به‌سوی روم دگر بار

زُنّار چو افسار کنی بر سر ترسا

فرمان تو مسجد کند از خانهٔ رُهبان

شمشیر تو خَرزین‌ کند از چوبِ چلیپا

شاها، مَلِکا، جملهٔ آفاق تو داری

شد دیدهٔ دین از ظفر و فتح تو بینا

بیم است ز شیران جهان وز تو رعایت

عذرست ز شاهان جهان وز تو مُحابا

شادند و سرافراز به عدل تو خداوند

چه‌ خویش و چه بیگانه‌ و چه پیر و چه برنا

تا، بنده معزی ز فتوح تو سخن‌ گفت

زیر قدمش گشت ثَری همچو ثُریا

هر شعر پسندیده که در مدح تو گوید

باشد چو یکی عقد پر از لؤلؤِ لالا

تا عقل شناسنده تمام است به دانش

تا مهر فروزنده بلندست به جَوزا

زیر علم فتح تو بادا همه عالم

زیر قدم عدل تو بادا همه دنیا

شمشیر تو برنده و دست تو دهنده

فرمان تو پاینده و بخت تو توانا
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    بیار آنچه دل ما به یکدگر کشدا

    به ‌سرکش آنچه بلا و الم به سرکشدا

    غلام ساقی خو‌یشم که بامداد پگاه

    مرا ز مشرق خم آفتاب برکشدا

    چو تیغ باده بر آهیجم از میان قدح

    زمانه باید تا پیش من سپر کشدا

    چه ‌زر و سیم و چه خاشاک‌ پیش من ‌آن روز

    که از میانه ی سیماب آب زر کشدا

    خوش است مـسـ*ـتی و آن روزگار بیخبری

    که چرخ غاشیهٔ مرد بیخبرکشدا

    در نشست من آنگه‌ گشاده‌تر باشد

    که مـسـ*ـت ‌گردم و ساقی مرا به‌ در کشدا

    اگر به ساغر دریا هزار باده کشم

    هنوز همت من ساغر دگر کشدا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا

    مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا

    به محالی و خطائی ‌که تو را هست خیال

    خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا

    چند گویی که به یک‌بار زبون‌گیر شدی

    من زبونم تو زبان‌گیر مپندار مرا

    از همه خلق من امروز خریدار توام

    گرچه هستند همه خلق خریدار مرا

    تو شناسی‌ که به جز من نسزد جفت تو را

    من شناسم‌ که به جز تو نسزد یار مرا

    تا طلبکار سر زلف تو باشد دل من

    با تو باشد به همه حال سروکار مرا

    آیم ای دوست به ‌نزدیک تو بارم ندهی

    خود دلت بار دهد تا ندهی بار مرا

    گر همی با من دلخسته تلطف نکنی

    به تکلف چه دهی عشـ*ـوهٔ بسیار مرا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    موی چون غالیه و روی چو دیباست تو را

    عقده از غالیه بر دیبا زیباست تو را

    مرده از دو لب شیرینت همی زنده شود

    در دو لب‌ گویی افسون مسیحاست تو را

    عاشق و شیفته سرو صنوبر شده‌ام

    زانکه چون سرو صنوبر قد و بالاست تو را

    قبله زی خلخ و یغماست مرا تا بزیم

    زانکه اصل و نسب از خلخ و یغماست تو را

    شادی جان من است آن صدف مرجان رنگ

    که درو سی و دو تا لولو لالاست تو را

    تویی آن سرو خرامنده که در باغ جمال

    با گل و لاله همه ساله تماشاست تو را

    تویی آن ماه دو هفته که در برج نشاط

    زهره بـرده است و میان بسته به ‌جوزاست تو را

    بیش روی تو همی سجده برد قیصر روم

    تا به ‌خورشید سر از ملک چلیپاست تو را

    نیست از جملهٔ خوبان و ظریفان جهان

    یکتن از بنده و آزاد که همتاست تو را

    پشت خوبان همه در خدمت تو هست دو تا

    زانکه در خدمت خسرو دل یکتاست تو را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را

    مه نماید در صفت رخسار آن دلجوی را

    شب ‌کجا جوشن بود کافور دیبا رنگ را

    مه‌ کجا مَفرَش بود زنجیر عنبر بوی را

    بر زمین هر کس خبر دارد که ماه و آفتاب

    سجده بردند از فلک دیدار آن بت روی را

    بر گذشت آن ماه پیکر گرد باغ و بوستان

    گرد رو اندر به عَمد‌ا تاب داده موی را

    موی و روی او به‌ باغ و بوستان تشویر داد

    سنبل و شمشاد را و لالهٔ خود روی را

    زلف و خالش را شناسد هر کسی چوگان و گوی

    درخور آمد گوی‌ چوگان را و چوگان‌‌ گوی را

    هر کجا باشد رخ و خطش نباشد بس‌ عجب

    گر ندارد شوی زن را طاعت و زن شوی را

    چونکه اندر خانهٔ وصل آمد از کوی فراق

    در گشاد این خانه را و در ببست آن‌ کوی را

    او و من هر دو به مهر و دوستی یکتا دلیم

    نیست راه اندر میانه حاسد و بدگوی را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    عشق لاف تو ای پیر فوطه پوش خطاست

    که عشق و فوطه و پیری بهم نیاید راست

    تو را که هست دو عارض سپید و جامه‌ کبود

    دلت سیاه و رخت زرد و اشک سرخ چراست

    تو را به عشق همه راستگوی نشناسند

    و گرچه بر تو اثرهای عاشقی پیداست

    مگر که بشکنی از بهر عشق توبه و نذر

    که نذر و توبه شکستن ز بهر عشق رواست

    سخن ز رَحل مگوی و ز رَطل ‌گوی سخن

    که عاشقی و به ‌دست تو رطل باده سزاست
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    مرا نگارا با روی تو چه جای غم است

    که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است

    بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس

    بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است

    تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم

    دلی ‌که جای تو باشد درو چه جای غم است

    مرا دلیلی‌ است کز عشق در جهان مثل است

    تو را رخی است که از حسن در جهان علم است
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    خطّی است‌ که بر عارض آن ماه تنیدست

    یا دست فلک غالیه بر ماه‌ کشیدست

    یا رهگذر مورچگان است به ‌گلبرک

    یا بر سمن تازه بنفشه بدمیدست

    در جمله یکی خط بدیع است‌که آن خط

    صد توبه شکسته است و دو صد پرده دریدست

    من عاشق آن تُرک پریزاد که او را

    هم جعد پریشیده و هم زلف خمیدست

    صورتگر چین از حسد صورت خویش

    هم خامه شکسته است و هم انگشت‌ گزیدست

    من از همه املاک دلی دارم و جانی

    و اندر دل و جانم گل شادی شکفیدست

    دل دوستی یار دلارام‌ گرفته است

    جان بندگی شاه جهاندار گزیدست
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    گر تو پنداری که رازم بی‌تو پیدا نیست هست

    یا دلم مشتاق آن رخسار زیبا نیست هست

    یا ز عشق لولو و یاقوت شَکَّر بار تو

    چشم ‌گوهر بار من هر شب چو دریا نیست هست

    ور تو را صورت همی بندد که از چشم و دلم

    آب و آتش تا ثَری و تا ثُریّا نیست هست

    گر تو پنداری که بی‌وصل تو جان اندر تنم

    مستمند و دردمند و ناشکیبا نیست هست

    ور تو پنداری که از جور و جفای روزگار

    در دِماغ و طبع من سودا و صفرا نیست هست

    گر گمان تو چنان است ای صنم ‌کز عشق تو

    این بلاها بر من بیچاره تنها نیست هست

    این همه زشتی مکن کامروز را فردا بود

    ور تو گویی از پس امروز فردا نیست هست
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ای روی تو رخشنده‌تر از قبلهٔ زردشت

    بی‌روی تو چون زلف تو گوژست مرا پشت

    عشق تو مرا کشت و هوای تو مرا سوخت

    جور تو مرا خست و جفای تو مرا کشت

    هر چند همه جور و جفای تو کشیدم

    هرگز نکنم مهر و وفای تو فرامشت

    برخیز و بیا تا ز رخ و زلف تو امشب

    پر لاله کنم دامن و پر مشک‌ کنم مشت
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا