شعر اشعار پیمان آزاد

°º¸кยzɠยภº°

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/25
ارسالی ها
7,055
امتیاز واکنش
20,087
امتیاز
869
محل سکونت
ارومیه
<< فروخفتگان >>

چه بسیارند فرو خفتگان
در مرزهای کهن
با سحرهای آهنگین
با جزمهای پولادین
در حصارهای ظلمت
با دیوارهای کاغذین
و باروهایی چنان
سنگین
که قرنها را مجالی است اندک
تا دریچه ای به سوی نور باز کنی
 
  • پیشنهادات
  • °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << فرشته یا شیطان >>

    هیأت تو به گونه ایست
    که نمی دانم
    فرشته ای یا شیطان ؟
    به مواخذه در من می نگری
    که چرا به گونه ی دیگری ؟
    فریاد خوان
    محک همه پلیدیهایی
    از دوزخ می آیی
    تو را با زیبایی چه کار !
    به مرگت ناخرسندم
    به روشنیت دلبسته ام
    که روزی زندان خودباختگی را واگذاری
    و عاشقانه
    دل به انسان سپاری...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << عقاب خیال >>

    در مکانی به وسعت کف دست
    و در زمانی به وسعت دو لحظه
    شماری چند از خوشباوران تاریخ
    گرد آمده اند
    تا سرود انقلاب خلق را تندر آسا سر دهند
    و بشارت
    دگرگونی را
    به عروسان حجله نشین ابلاغ کنند
    دیدشان به کوتاهی صحنه ایست
    که می نگرند
    و ایمانشان به ظرافت بلوریست
    که به انتظار تلنگری نشسته است
    و خیالشان تیزرو عقابی است
    که گستردگی دریاها را می پیماید
    افسوس
    به بازی زندگی خو
    کرده اند
    تا خورشید را به خاک بسپرند
    و بیفسرند...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << ذهن مصلوب >>

    منتظر می مانم تا حرفهای مرا دیگران بگویند
    دستهایم با طناب بیهودگی بسته است
    و ذهنم
    مصلوب داریست
    که پیش از ظهورم برپاست
    گریزان از جبری
    که با تازیانه خشونت بر پشتم جاریست
    در معمای راههای پیچ در پیچ می مانم
    زبانم بریده ی جغرافیای جهالت
    و لبانم دوخته ی سوزن باورهای دیرین
    در گ.رستانی که من زنده ام
    سکوت را حرمتی است
    که بودن ، با نبودن برابر است ...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << دقیقه ی هجرت >>

    پناه جستن در غاری به غایت دور
    و زیستن
    در مغاکی سخت متروک
    و زندگی را
    به معنای خود بازگرداندن
    آرزویی است
    که چون ماری لغزان
    از ژرفای ذهن عاصی من بیرون می خزد
    بر چهره
    حجابی از زیرکی کشیدن
    و از اندوخته ها
    غروری نامطمئن ذخیره دیدن
    و روز را با مسماری از هول
    به شب دوختن
    و به انتظار دقیقه ی هجرت
    زندگی را از معنای خود زدودن
    حکمی است ناگزیر
    که به آن
    گردن نهاده ام...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << افسون >>

    با افسونی از آتش و آب آمدی تا باورت کنم
    آسمان سیل آسا فرو ریخت
    که خاک تفته به گل نشست
    و زمین لرزید بدانسان
    که آدمیان خواب مرگ را به سختی آزمودند
    و من که بیدار مانده بودم
    آیه های مقدس را نخواندم
    فریاد خوان
    واژگانی که امروز در گلوگاه توست
    کلیدهای دوزخند
    و رنگ تزویر
    نشانی از مرده ریگ من
    اینک گورستانی به وسعت سرنوشت
    با مردگانی به شمار زندگان
    تا پایان زمان
    افسانه فریب مرا مکرر می خوانند..
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << گذار >>


    می آییم و می رویم،
    چون گذار شهابی بر آسمان.
    و هم چون برف سنگینی بر زمین
    چون موج شتابنده ای بر دریا
    و بسان تنوره ی گردبادی در هوا
    و چون کاروان،
    خسته ای در صحرا
    و از خود
    در پناه شبی پر ستاره ،
    تنها مشتی خاکستر به جا می گذاریم
    تا کاروان هایی که از قفا می آیند
    از هجرت ما بی خبر نمانند...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << پیام >>

    از پیدایش نخستین
    تا دم واپسین
    دشنه ای در آستین باید داشت
    حساب سود و زیان،
    بر سرم سنگین است
    تا کی این اوراق مشوش را
    حمل خواهم کرد ؟
    آزمونهای زمانه مرا فریفته است.
    مشامم با آن همه تیزی،
    رایحه تجربه را نمی شنود
    به رقیب من بگویید
    میدان خالی است.
    و از فتح دروازه های افتخار را در برابرش بگشایید
    انسان مصیبت
    به تسخیر کدام قلعه می روی ؟
    به تصرف کدام گنج می شتابی ؟
    پریشانیت از چیست ؟
    که همچون جن زدگان آسیمه سری
    و لـ*ـذت را از هر دری سراغ می بری ؟
    پیامی نداریم
    که به تو بسپارم
    گوشهایت را کر می خواهم
    و چشمانت را کور
    تا از هر تصویر به واژه ای نیاویزی.
    و از هر واژه
    انگاره ای نریزی
    پتک سالیان
    بر سر تو
    چون آواری همیشگی فرود می آید
    خواب سنگین تو را حتی نخراشیده است
    آسمان با آن همه ستاره از آن من است
    و در خلوتی که همه بالندگی است
    به تنهایی رو می کنم
    تا در مسیر هجوم
    نیزه ای را میهمان نباشم
    و صفحه سپید ذهن را
    با مضراب شما نخراشم...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << پیام ۲ >>

    انسان را به نظمی نو فراخواندم،
    با شمشیر و فرمان
    و آنگاه پیامم را بر شانه های باروت نشاندم.
    و به سرزمینهای دور شلیک کردم
    به جز گلوله پاسخی نبود
    قرنها گذشت
    هنوز صدای انفجار به گوش می رسد...
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    << پرده ی دودآگند >>

    نگاهت پرنده معصومی است،
    در جستجوی دانه.
    و قلبت در آرزوی آشیانه ای پر می کشد
    افق پرده ایست دود آگند
    و جهان ظلمتی است،
    که تو را در
    حسرت فرداها می گذارد.
    نمی گویم از رفتن بازمان
    نمی خواهم سکونی را به تو بیاموزم،
    که خود از یاد بـرده ام
    زندگی آموختنی نیست
    زندگی تصویر پرنده ایست
    که در هوای مه آلود پرواز می کند
    و در آرزوی نوشیدن جرعه ایست
    که طبیعت
    پس از قرنها از او
    دریغ کرده است...
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا