شعر تاثیرگذارترین اشعار حسین پناهی

SisHaNi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/03/17
ارسالی ها
250
امتیاز واکنش
11,096
امتیاز
641
تاثیرگذارترین اشعار حسین پناهی
نام شاعر: حسین پناهی
اشعار: _
 
  • پیشنهادات
  • SisHaNi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/17
    ارسالی ها
    250
    امتیاز واکنش
    11,096
    امتیاز
    641
    در انتهای هر سفر
    در آیینه
    دار و ندار خویش را مرور می‌کنم
    این خاک تیره این زمین
    پاپوش پای خسته‌ام
    این سقف کوتاه آسمان
    سرپوش چشم بسته‌ام
    اما خدای دل
    در آخرین سفر
    در آیینه به جز دو بی‌کرانه کران
    به جز زمین و آسمان
    چیزی نمانده است
    گم گشته‌ام کجا
    ندیده‌ای مرا؟
     

    SisHaNi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/17
    ارسالی ها
    250
    امتیاز واکنش
    11,096
    امتیاز
    641
    شب در چشمان من است
    به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن
    روز در چشمان من است
    به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن
    شب و روز در چشم‌های من است
    به چشم‌هایم نگاه کن
    پلک اگر فرو بندم
    جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
     

    SisHaNi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/17
    ارسالی ها
    250
    امتیاز واکنش
    11,096
    امتیاز
    641
    نیستیم!

    به دنیا می‌آییم
    عکس یک نفره می‌گیریم!


    بزرگ می‌شویم
    عکس دو نفره می‌گیریم!


    پیر می‌شویم
    عکس یک نفره می‌گیریم


    و بعد
    دوباره باز
    نیستیم
     

    SisHaNi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/17
    ارسالی ها
    250
    امتیاز واکنش
    11,096
    امتیاز
    641
    سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه
    چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی
    زهره گوید که شعور همه آفاقی تو
    مور داند که تو بر حافظه‌اش حیرانی
    در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را
    چون به معشـ*ـوقه رسی بی سر و بی سامانی
    راز در دیده نهان داری و باز از پی راز
    کشتی دیده به طوفان خطر میرانی
    مـسـ*ـت از هندسه‌ی روشن خویشی مـسـ*ـتی
    پشت در آینه در آینه سرگردانی
    بس کن ای دل که در این بزم خرابات شعور
    هر کس از شعر تو دارد به بغـ*ـل دیوانی
    لب به اسرار فروبند و میندیش به راز
    ور نه از قافله مور و ملخ درمانی
     

    SisHaNi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/17
    ارسالی ها
    250
    امتیاز واکنش
    11,096
    امتیاز
    641
    آفتاب آمد دو چشمم باز شد
    باز تکرار همان تکراره‌ها
    چند و چون و کی کجا آغاز شد
    پرسش صدباره‌ی صدباره‌ها
    دیدگانم پر ولی دستم تهی
    من نمی‌دانم كجایم كیستم
    آتش حیرت به جانم ریختی
    من خلیل آزمونت نیستم
    مرگ شرط اولین شمع بود
    از برم افسانه‌ی پروانه را
    بر ملا شد راه میخانه دریغ
    از چه می‌بندی در میخانه را
    تا بسازم شیشه‌ی چشمان خود را آینه
    خون دل را جیوه كردم سال‌ها
    حالیا از دشت رنگ گل درا
    زلف خود را شانه زن در چشم ما
    ما امین رازهایت بوده‌ایم
    پایكوب سازهایت بوده‌ایم
    محو در جاه و جلالت دست در دست رطیل
    جان خرید ناز ناز نازهایت بوده‌ایم
    هیچ كس قادر به دیدارت نبود
    گرچه ذات هر وجودی بوده‌ای
    خوشه‌زاران یادبود زلف تو
    قبله‌گاه هر سجودی بوده‌ای
    ای یگانه این قلم تب‌دار تو
    تا سحر می‌خواند و بیدار تو
    گوشه‌ی چشمی، نگاهی، وعده‌ای
    تشنه‌ی یک لحظه‌ی دیدار تو
    شاه بیت شعر مرموز حیات
    قصه‌ی صد داستان بی‌بدیل عشق بود
    چشم انسان، گیس بید و ناز گل
    یك دلیل از صد دلیل عشق بود
    هیچ كس در این جهان نامی نداشت
    عاشقان بهر نشان نامیدشان
    عشق این افسون جاوید، این شگفت
    كرد تا عمر كلام جاویدشان
    بار ها از خویش می‌پرسم كه مقصودت چه بود
    درك مرگ از مرگ كاری ساده نیست
    رنج ما و آن امانت قتل و هابیل و بهشت
    چاره‌ای كن ای معما چاره‌ای در چاره نیست
    روزها رفتند و رفتیم و گذشت
    آه! آری زندگی افسانه بود
    خاطری از خاطراتی مانده جا
    تار مویی در كنار شانه بود
    یادگارم چند حرفی روی سنگ
    باد و باران و زمان و هاله‌ای
    سبزه می‌روید به روی خاک من
    می‌چرد بابونه را بزغاله‌ای
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا