شعر اشعار فایــز دشتـــی

  • شروع کننده موضوع ZahraHayati
  • بازدیدها 3,953
  • پاسخ ها 180
  • تاریخ شروع

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
اگر سنگم زنی سنگت ببوسم
اگر زهرم دهی چون آب بنوشم
سر دستم بگیر چار سوی بازار
بگو دلار: من فایز فروشم
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    عزیزون حلقه دوری مینداز
    به سینم تیر پنهونی مینداز

    تو فایز گفته ای بوسی به جونی

    به هر شهر نقل ارزونی مینداز
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    سر زلفت الف با لام و ميم است
    چه بسم الله الرّحمن الرّحيم است
    به هفتاد و دو ملت بـرده حسنت
    قدم از هجر تو مانند جيم است
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    قلم از شوشتر و كاغذ از بغداد
    مركّب آب ديده قاصدش باد
    نويسم نامه اي سر نصرالدين شاه
    تن فايز به قربان شما باد
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    اگر يار مني از نو وفا كن

    اگر كافر دلي شرم از خدا كن

    اگر حرف بدي از من شنيدي

    بكش خنجر سرم ازتن جدا كن
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    خداوندا دلــــم از دین بــری شد ، اسیر دام زلف آن پــــــــری شد

    پری دید و پریشــــان گشت فایـز ، پری را هرکه دید از دین بری شد
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    دل آرامی که پــا بر دل گذارد ، ستم باشد که پا بر گِل گذارد

    تمنـــــــایی که دارد یار فـــــایز ، قدم برچشم ما مشکل گذارد
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    سحر شبنم چو بر گیسوش افتـــــــــاد ، در عالم شورشـــی از بوش افتــــــــاد

    خوش آن ساعت که فایز همچو گیسوش ، پریشـــــــان‌وار بر پهلوش افتــــــــــاد
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    نه هر چشمی ز جسمی می‌برد جان ، نه هر زلفی دلی سازد پریشان

    نه هر دلبر ز فایز می‌برد دل ، رموز دلبری سری است پنهان
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بگو با دلبــــــــــر ترسایــــــی امشــــب ، چه می‌شد گر که بی ترس آیی امشب

    لبان خشــــــک فایــــــــــز را زرحمـــت ، به آن لعل لب تر… سایـــــــی امشب
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا