شعر اشعار ژاله اصفهانى

  • شروع کننده موضوع Ghazalhe.Sh
  • بازدیدها 308
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

Ghazalhe.Sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/29
ارسالی ها
874
امتیاز واکنش
5,170
امتیاز
591
محل سکونت
زير سايه ى خدا
اشعار زیبا و کوتاه ژاله اصفهانی
مجموعه: شعر و ترانه



poems-jaleesfahani1-1.jpg


شعرهای ژاله اصفهانی

ژاله اصفهانی با نام اصلی مسـ*ـتانه سلطانی(زاده ۱۳۰۰ خورشیدی، اصفهان – درگذشته ۷ آذر ۱۳۸۶، لندن)، شاعر ایرانی که به شاعر امید معروف بود. وی اولین شعرش را در هفت سالگی سرود و در سیزده سالگی نام خویش را به «ژاله» تغییر داد. وی در سال ۱۳۲۳ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. او نخستین مجموعه شعرش با عنوان گل‌های خود رو را در دوران دانشجویی در سن ۲۲ سالگی منتشر کرد.


بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد

غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود



من نگویم که بهاری که گذشت آید باز

روزگاری که به سر آمده آغاز شود



روزگار دگری هست و بهاران دگر

شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر



لیک هرگز نپسندیم به خویش

که چو یک شکلک بی جان شب و روز



بی خبر از همه خندان باشیم

بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد



کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم

آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم



می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد

که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن



پیک پیروزی و امید شدن

شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد



زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود



صحنه پیوسته به جاست.

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

ژاله اصفهانی



Text-separator5.jpg


اشعار ژاله اصفهانی



پرندگانِ مهاجر در این غروبِ خموش

که ابرِ تیره تَن اَنداخته، به قلّۀ کوه



شما شتابزده راهیِ کجا هستید

کشیده پَر به افق، تک تک و گروه گروه؟



چه شد که روی نهادید بر دیارِ دگر

چه شد که از چمنِ آشنا سفر کردید



مگر چه درد و شکنجی در آشیان دیدید

که عَزمِ دشت و دَمَن هایِ دورتر کردید؟...

ژاله اصفهانی



Text-separator5.jpg


شعرهای ژاله اصفهانی



پیراهن کبود پر از عطر خوش را

برداشتم که باز بپوشم پی بهار



دیدم ستاره های نگاهت هنوز هم

در آسمان آبی آن مانده یادگار



آمد به یاد من که ز غوغای زندگی

حتی تو را چو خنده فراموش کرده ام



آن شعله های سرکش سوزان عشق را

در سـ*ـینه گداخته خاموش کرده ام

ژاله اصفهانی



Text-separator5.jpg


اشعار عاشقانه ژاله اصفهانی



گیاه وحشی کوهم نه لاله ی گلدان

مرا به بزم خوشی های خود سرانه مبر



به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم

مرا به خانه مبر زادگاه من کوه است



ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون

به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون



سرشت سنگی من آشیان اندوه است

جدا ز یار و دیار دلم نمی خندد



ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه

گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار



مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد

مرا گریه میار

ژاله اصفهانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • Ghazalhe.Sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/29
    ارسالی ها
    874
    امتیاز واکنش
    5,170
    امتیاز
    591
    محل سکونت
    زير سايه ى خدا
    مي پرسي از من

    اهل كجايم؟

    من كولي ام من دوره گردم.

    پرورده ي اندوه و دردم.

    بر نقشه ي دنيا نظر كن

    با يك نظر از مرز كشور ها گذر كن

    بي شك نيابي سرزميني

    كان جا نباشد دربه در هم ميهن من

    روح پريش خواب گردم

    شب هاي مهتاب

    در عالم خواب

    بر صخره هاي بي كران آرزو ها رهنوردم.

    با پرسش اهل كجايي

    كردي مرا بيدار ازين خواب طلايي

    افتادم از بام بلند آرزو ها

    در پاي ديوار حقيقت

    مي پرسي از من

    اهل كجايم؟

    از سرزمين فقر و ثروت

    از دامن پر سبزه ي البرز كوه ام.

    از ساحل زاينده رود پر شكوه ام

    وز كاخ هاي باستان تخت جمشيد.

    مي پرسي از من

    اهل كجايم؟

    از سرزمين شعر و عشق و آفتاب ام

    از كشور پيكار و اميد و عذاب ام

    از سنگر قربانيان انقلاب ام

    در انتظاري تشنه سوزد چشم هايم

    مي داني اكنون

    اهل كجايم؟

    ((ژاله اصفهاني))
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پرندگانِ مهاجر در این غروبِ خموش
    که ابرِ تیره تَن اَنداخته، به قلّۀ کوه
    شما شتابزده راهیِ کجا هستید
    کشیده پَر به افق، تک تک و گروه گروه؟
    چه شد که روی نهادید بر دیارِ دگر
    چه شد که از چمنِ آشنا سفر کردید
    مگر چه درد و شکنجی در آشیان دیدید
    که عَزمِ دشت و دَمَن هایِ دورتر کردید؟...
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
    غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
    من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
    روزگاری که به سر آمده آغاز شود
    روزگار دگری هست و بهاران دگر
    شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
    لیک هرگز نپسندیم به خویش
    که چو یک شکلک بی جان شب و روز
    بی خبر از همه خندان باشیم
    بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
    کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
    آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
    می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
    که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
    پیک پیروزی و امید شدن
    شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
    هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحنه پیوسته به جاست.
    خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا