واسم ارزش داره زخمی...که جواب اعتماده!
جای زخمت که می سوزه...می نویسم بی اراده!
رنگ و بوی عاشقی رو...از ترانه هام گرفتی!
دلت از قبلیا پر بود...از من انتقام گرفتی!
خونمون یخ بسته! واژه ها دق کردن!
می دونم که چشمات...مرگ و عاشق کردن!
حالم اصلا خوب نیس...گیج و سرگردونم!
اومدم دنبالت...تا بَرِت گردونم!
تو هنوزم خوابی...من هنوز نابودم!
به خودم که اومدم...سرِ قبرت بودم...!!!!
كاش میشد یادِ قدیما نكنم...وقتی بارون میزنه به كوچمون!
كاش میشد شبای چارده وقتی ماه...كامله خیره نشم به آسمون!
كاش میشد فقط یه بار تو زندگیم...طعمِ ناب زندگی رو بچشم!
واسه اینكه كسی نزدیكم نشه...دورِ قلبم سیمِ خاردار بكشم!
کافه چی بهم یه چیزایی می گفت...اولش فقط یه حرف ساده بود!
افتادن به جون خاطرات من...طرحشو شرکت مترو داده بود!
میزا و صندلیا رو بردن و...کافه واسه همیشه بسته شد!
البته اینا همش بهونه بود...کافه از نبودن تو خسته شد!
ما قرار بعدیمون تو کافه بود! پس تو رو اینجا می بینم عشق من!
خیلی وقته اینجا کافه نیس ولی...من هنوز کافه نشینم عشق من!
کافه چی مامور ایستگاه شده و...هنوزم رفیق دردای منه!
از رو دیوونگی کارم این روزا...پله های برقی و شمردنه!
نمی دونم که چقد دلم واسه...تو و قهوه های کافه لک زده!
هی به هر بهونه گریه می کنم...انقدر بهونه دست من نده!
من هنوز منتظر حضورتم...غروبا دور و بر ساعت هفت!
یه نفر حتی شبیه تو نشد...یه قطار دیگه هم اومد و رفت...