شعر اشعار علی صالحی

  • شروع کننده موضوع SHinee
  • بازدیدها 1,617
  • پاسخ ها 67
  • تاریخ شروع

YASHAR

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/07/25
ارسالی ها
3,403
امتیاز واکنش
11,795
امتیاز
736
محل سکونت
تهران

چقدر دلم برای عبور از خوابِ اين همه ديوار گرفته است!
هيچ وقتی از اين روزگار
من اين ديوارهای بی دريچه را دوست نداشتهام!
هيچ وقتی از اين روزگار
من اين همه غمگين نبودهام.
راستش را بخواهيد
زادرود من اصلا شب و ديوار و گريه نداشت،
ما همان اوايلِ غروبِ قشنگ
رو به آسمانِ آشنا میرفتيم وُ
صبح زود
باز با خودِ آفتاب، آشناتر برمیگشتيم،
لحافِ شب از سوسوی ستاره سنگين بود
ما خوابمان میبرد
ما ميان همان گفت و لطفِ خدا خوابمان میبرد،
ما ارزشِ روشنِ رويا را نمیدانستيم
کسی قطرههای شوخ باران را نمیشمرد
ما به عطر علف میگفتيم: سبز!
طعمِ آسمانیِ آب هم آبی بود
و ماه، بلورِ بیاعتنا به ابر،
که برای تمام مسافرانِ پا به راهِ نور ترانه میخواند.
ما هم به ديدنِ باران و آينه عادت کرده بوديم
يکیيکی میآمديم
بعضی کلمات را از سرشاخههای تُردِ زمان میچيديم
بعد حرف میزديم، نگاه میکرديم
چَم و رازِ لحظهها را میفهميديم،
تا شبی که ناگهان آينه شکست
و سکوت
از کوچهی خاموشِ کلمات
به مخفیگاهِ گريه رسيد.
حالا سهم من از خواب آن همه خاطره
چهل سال و چند چم و هزار راز ناگفته است،
حالا برو، يعنی اگر برويم بهتر است،
صبح، ساکت است
ديوارها، بیدريچه
تو در کنج خانه و من رو به راهی دور ...!
 
  • پیشنهادات
  • YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    پاسبان خواب است.
    گنجشکهای بالای باغ
    برای عقابِ مُرده
    عَزا گرفتهاند.

    گوش کن دوستِ من!
    او که شمشيرش به اَبر میرسد،
    در زندگی هرگز هيچ گُل سرخی نبوييده است.

    بگذار بخوابد،
    برای شکارِ ماه آمده است،
    فردا صبح
    با پوتينهای پاره
    به خانه باز خواهد گشت.
    گنجشکها
    ماه را دوست میدارند.

    فردا صبح
    از هر کدامِ شما پرسيد چه خبر؟
    بگوييد
    روز آمد و ماه را با خود بُرد.
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    حدس میزنم که هوا روشنتر خواهد شد
    مردم، آسوده
    آسمان، آبی
    ماه ... بیخيال و
    ستاره به خواب،
    و من که باز با همين سيگارِ لعنتی
    راهِ خود را خواهم رفت !

    بعدها میفهميد !
    يعنی يکیيکی میآييد
    بالای مزارِ ماه مینشينيد
    و آهسته میگوييد
    اين شعرِ ساده از تو نبود
    آسمان يادت داد.

    گاه بايد از شدت سادگی
    به ستاره رسيد.

    ديدی هوا روشن شد
    مردم، آسوده
    آسمان، آبی ... !

    حالا فقط يکی دو صبحِ ديگر تحملم کنيد،
    پشتِ سرم، صدای پَرپَرِ پروانه میآيد
    ماه میآيد، يک سلسله ستاره ...، ستارهی روشن،
    حتی يک عده هنوز ... !

    ديدی هوا روشن شد !
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    تو هرگز قادر به گفتوگو
    با هيچ قفلِ بیکليدی نبودهای،
    تو حتی حاضری
    که سَرشکستنِ سنگ را تاب آوری، تحمل کنی،
    يعنی يک جور
    با خود و اين خَش و خوابِ گريه کنار بيايی،
    اما بیخود به آينه بَد نگويی!

    تو میترسی ... از اندوهِ ماه
    لکهای بر دامنِ اين دفترِ سربسته بيفتد!
    تو دلواپس آن مرغ مهاجری
    که مبادا ديگر از برکهی باران به اين باديه نيايد!
    راستش را بگو ...
    نه خوابی مگر که ماه،
    نه بارانی مگر که ابر،
    نه صحبتی مگر که باد!

    ما اشتباه میکنيم که گاه به خاطر زندگی
    حرفهای ابرآلودِ بیهوده میزنيم.
    شما ... نه، اما من حاضرم
    تمام آسمان خستهی امروز را
    بر شانه تا منزلِ آن صبحِ نيامده بياورم،
    اما نگويم ستاره چرا صبور وُ
    ماه از چه پنهان است!
    قرارِ شکستن سرشاخههای بيد
    با بادِ نابَلَد است،
    چه کار به کارِ ما
    که از خوابِ نور حتی،
    در پيالهی آب آشفته میشويم!
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    هوای امروزِ خانه
    خيلی خوش است
    مادرم از جنوب زنگ زد، گفت:
    - پيری از نور و نماز به خوابم آمد
    میگفت حالِ علی خوب است.
    حالا مادر ... حالِ خودت چطور است؟


    اتفاقِ آسانی بود
    يکی دو قدم با همان بيمِ سادهی آشنا
    رفتيم تا حوالی روياهای ماه
    مزارها را شمرديم
    مردگان بيدار بودند
    اصلا فکر نمیکردم اين همه آدمی
    مرا دوست میدارند!


    من هيچ وقت ماه را زيرِ ابر نخواستهام
    آينه ...، باز گفتم آينه، بگويم ...
    آينه بايد از غبارِ گريه عين آينه باشد!
    چهار تا حرفِ ساده که چيزی از چراغ کَم نمیکند
    ستاره فراوان است!
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    شبِ اول:
    عروسکش را هم با خودش بُرده بود،
    دخترِ کمسن و سالِ حجلهی مجبور.

    شب دوم:
    بيوهی بازمانده از هجرتِ هفتم
    درگاهِ خانه را محکم
    کلون میکند،
    وقتِ غروب
    رَدِ پایِ مردی بر برف ديده بود.

    شب سوم:
    سه ماه و دو روز است
    نوهی کوچکش را نديده است مادربزرگ،
    دوباره به حضرتِ حافظ نگاه میکند،
    راهِ خراسان خيلی دور است.
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    لزومی ندارد
    چيزی از چراغ و ستاره پنهان کنی،
    برو پيالهات را پيدا کن
    وقتِ شام است.
    میگويند قرار است سهمی از سايهروشنِ رود را
    به خانه بياورند،
    يعنی به اينجا بياورند.
    اينجا خانهی شما نيست؟
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    بلکه دعای دلِ شکستهی همين چند چراغِ نااميد
    آوازی تازه از ترانههای تو باز آورد،
    ورنه با هقهقِ بسيارِ اين بیامان
    هيچ ستارهای از سفرهای دورِ دريا
    به آسمان برنمیگردد!
    دارم خودم را تکرار میکنم،
    اصلا بيا معامله را تمام کن!
    چقدر بايد ببوسمت
    تا کتابِ اين همه گريه بسته شود؟
    تا هقهقِ اين همه آدمی .تمام!؟
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    میروی، برمیگردی، قدم میزنی،
    ما نشستهايم
    ما ساکت و خاموش نگاهت میکنيم،
    انگار بوی کبريت و کبوتر سوخته میآيد.
    میگويی يک نفر اينجا
    اين گل سرخ را بوييده است
    يک نفر اينجا بوی بـ..وسـ..ـه میدهد
    يکی از ميان شما خوابِ ستاره ديده است.

    ما میترسيم
    خاموشيم
    نگاهت میکنيم
    فقط يکی از ميان ما آهسته میپرسد:
    سردت نيست؟!
    بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا!
    همهی ما اهلِ همين حوالیِ غمگينيم،
    نگرانِ آسمانِ اخمکردهی بیکبوتر نباش
    فردا حتما باران خواهد آمد.

    میروی، برمیگردی، قدم میزنی
    میگويی آب در اجاقِ روشن بريزيم
    آب در اجاقِ روشن میريزيم.
    میگويی ديدنِ روشنايی خوب نيست
    شنيدنِ رويا بد است
    و باران به خاطر شماست که نمیبارد.

    ما میترسيم
    خاموشيم
    نگاهت میکنيم،
    و ديگر کسی از ميانِ ما
    به سنگچينِ روشنِ رويا نمیانديشد،
    به کبوتر و کبريت
    به ارغوان و آينه نمیانديشد.

    برمیخيزيم، میرويم، برمیگرديم
    و باز بعد از هزار سالِ تمام
    ترا و دريا را میشناسيم.

    برايت بـ..وسـ..ـه و باران آوردهايم
    نترس عزيزم، نترس ...!
     

    YASHAR

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/25
    ارسالی ها
    3,403
    امتیاز واکنش
    11,795
    امتیاز
    736
    محل سکونت
    تهران
    ما هرگز فرصت نمیکنيم
    تحمل از کوه وُ
    صبوری از آسمان بياموزيم.
    حالا سالهاست که ديگر ما
    شبيه خودمان هم از خوابِ نان و خستگی
    به خانه برنمیگرديم،
    ما ملاحتِ يک تبسمِ بیدليل را حتی
    از يادِ زندگی بردهايم.


    کاری نمیشود کرد،
    کبوتر دور وُ
    کلمه تاريک وُ
    زندگی، عطرِ غليظ کبريت سوختهای است
    که ديگر برای اين چراغِ بیچرا مُرده
    کاری نخواهد کرد.
    حالا هی بیخودی بگو چرا خوابت نمیآيد!
    میگويم خوابم نمیآيد
    نگاه میکنی
    ساعت پنجونيم صبح سهشنبه است،
    فقط سکوت، سوال، ماه
    پَرده، خستگی، ملال.
    احساس میکنی از گفتوگوی بُريدهبُريدهی ديگران
    چيزِ روشنی دستگيرِ اين شبِ شکسته نمیشود!


    شناسنامهام را ورق میزنم،
    جويدهجويده چيزی به ياد میآورم،
    سالها پيش
    مرا به دريا بردند
    گفتند همينجا
    رو به قبلهی گريههای بلندِ باد بنشين و
    ذرهذره و بیچرا بمير!
    و من مرده بودم
    او مرده بود
    و ديگر او
    هرگز به آن گهوارهی شکسته باز نيامد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا