شانه می گیرم که بنشینی مترسک می شوم
شانه می گیرم که بنشینی مترسک می شوم
ای قناری! با تو من از خویش منفک می شوم
غیرت توفان نوحم ای سلیمانی بهار!
توی دست نازک تو بادبادک می شوم
شان سیمرغانه ام باقیست قوی نازکم!
گرچه در دریای مهرت جوجه اردک می شوم!
بغض تاریخم شکوه گریه های سربلند
تا بخندانم تو را این قدر دلقک می شوم!
هی نخند ار دوست داری کبریای مرد را
تو نمی بینی که من این جور کوچک می شوم؟!