شعر اشعار علی محمد مودب

  • شروع کننده موضوع PARISA_R
  • بازدیدها 785
  • پاسخ ها 34
  • تاریخ شروع

PARISA_R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/02
ارسالی ها
4,752
امتیاز واکنش
10,626
امتیاز
746
محل سکونت
اصفهان
آرام در رثای خودم گریه میکنم

آرام در رثای خودم گریه میکنم​
در مجلس عزای خودم گریه میکنم​
زانو بغـ*ـل گرفته و مانند کودکان​
لج میکنم برای خودم، گریه میکنم​
چونان مسافری که کسی نیست خویش او​
چون چشمه پشت پای خودم گریه میکنم​
پیش چراغهای جهان سرخ میشوم​
از شرم چشمهای خودم گریه میکنم​
بسیار سادهام من آواره، مدتی است​
با یاد روستای خودم گریه میکنم​
ای دل عجیب خستهام از درد مردمان​
امشب فقط به جای خودم گریه میکنم​

[ یکشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۴ ] [ 14:3 ] [ محمد مرفه ]
آرشيو نظرات
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    سهم من دریاست، باران است، سهم باران را نمیدانم

    سهم من دریاست، باران است، سهم باران را نمیدانم​
    زیر باران زندهتر هستم ، زیر باران زنده میمانم​
    ایستاده روی ایوانها، با دهان باز گلدانها​
    میکشم فریاد تا شاید چشم سرما را بترسانم​
    بی مجوز، بی گذرنامه، بی حکایت، بی سفرنامه​
    هر طرف تِی میکشد باران، من سپوری پیر میمانم​
    من نمیگویم زمین چرکین، من نمیگویم هوا سرد است​
    هر طرف تِی میکشد باران، من برایش شعر میخوانم​
    چون سلامی گرم، چون قلبم، پاسخی از کس نمیخواهم​
    خوب میدانم یخ دنیا، وا نخواهد شد به فرمانم​
    شاعرم اما نمیخواهم زشت و خِنزرْ پِنزری باشم​
    خوش ندارم با پز شاعر باز سیگاری بگیرانم!​
    دلقکم اما نه محض نان، من اداهای شما هستم​
    عزم دارم تا بخندانم، مردمان را تا بگریانم​
    خوب میدانم زمین چرکین، خوب میدانم هوا سرد است​
    چون که در اخبار میبینم، چون که در اخبار میخوانم!​
    خوب میدانم که در دنیا گرگها و گوسفنداناند​
    من ولی سرشار ایمانم، من ولی تا هستم انسانم​
    مردمان دریای اندوهاند، کوههای هولناک یخ​
    آب خواهد کردشان آخر، چشمهای رو به پایانم​

    [ یکشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۴ ] [ 14:3 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    آخرش یک روز من دنبال کارم میروم

    آخرش یک روز من دنبال کارم میروم​
    میروم یکروزی آقا میگذارم میروم​
    با هزاران بند یعنی قدر آهو نیستم​
    من که اینجا اینقَدَر بیاعتبارم میروم​
    شب، تمام نورها را از زمین دزدیده است​
    عشق را پیشت امانت میگذارم میروم​
    دستهایت را ضریح سایههای من نکن​
    اشک این همسایهها را در بیارم میروم​
    بیخیال چشمهایت میشوم، گفتم ولی​
    دستکم حالا نگاهم کن که دارم میروم​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام

    تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام​
    تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام​
    تازگی ها باورم شد اینکه مثل هر غریب​
    دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده ام​
    هر کجا رفتم به چشمان من آمد خاک او​
    دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام​
    گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من​
    با چه گرمایی در آغـ*ـوش زمستان زنده ام​
    کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود​
    از سرانگشتان آن لطف فراوان زنده ام​
    سایه وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب​
    هر کجا باشم به خورشید خراسان زنده ام​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    صدایت از تلفن می رسد؛ فقط گوشم

    صدایت از تلفن می رسد؛ فقط گوشم​
    تو حرف می زنی و جرعه جرعه می نوشم​
    تو حرف می زنی و داغ داغ داغم من​
    تو نیستی که ببینی چقدر می جوشم​
    به من از آن طرف خط چقدر نزدیکی​
    سلام می کنی و می پری در آغوشم​
    سلام سرد شده روزگار من، گل من!​
    برای من نگران نیستی چه می پوشم؟​
    چگونه ای؟ چه عجب شد که یاد من کردی؟​
    منی که بیشتر از مرده ها فراموشم​
    صدا صدای تو بود این، خود خود تو هنوز​
    نکرده باور اما اتاق خاموشم​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    آیات

    آیات نام کوچک توفان ها​
    نامی که در کتاب خدا زنده است​
    نامی که تا همیشه نماز ما​
    در محضرش شکسته و شرمنده است​
    آیات شعر زلزله ها را گفت​
    حرف سطوح گمشده در گل را​
    چون نخل طور شعله کشید ایات​
    آوازهای سوخته در دل را​
    با گردبادهای مهیب و سرد​
    بی ترس از نسیم و شکفتن خواند​
    در پیچش سیاهی عالمگیر​
    آن خطبه را چه محکم و روشن خواند​
    آیات نام کوچک مهتاب است​
    نام بلند هر چه که خورشید است​
    سیلی خور کسوف نخواهد ماند​
    صبحی که صبح روشن امید است​

    [ یکشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۴ ] [ 14:1 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    دریا چه بق کرده است، دریا کودکانه است

    دریا چه بق کرده است، دریا کودکانه است​
    بی حرف، بی جاشو و بی موج و ترانه است​
    ترسیده از چیزی مگر دریا کز اینسان​
    با موج موجش رعشه های بی بهانه است​
    شور است اما شوری اش از جنس اشک است​
    انگار از پلک زمین اشکی روانه است​
    با بادها هم شوق بازی کردنش نیست​
    دریا که چون مرداب ها نیلوفرانه است​
    امشب چرا جز لو ءلوء خونین ندارد​
    امشب چرا چون لخته هایی بیکرانه است​
    در ساحل خونین آن سو دیده شاید-​
    شب را که گرم جستجو – خانه به خانه – است​
    رگموج هایش سوخته از بس که دیده​
    در نخلهاشان شعله سرگرم زبانه است​
    با ماهیان قرمز از دریا نگویید​
    دیگر نه آن دریای شعر عاشقانه است​
    از حیرت آلاله های ساحلش سرخ​
    دریا چه بق کرده است، بغضی جاودانه است​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    برای بحرین

    نه وحشت است که حیرت شکسته دلها را​
    گرفته فوج ملخ، موج موج دریا را​
    ملخ! هجوم ملخ بر مزارع گل سرخ!​
    ملخ وزیده و آشفته باغ و صحرا را​
    یهود امت احمد دوباره خیبری اند!​
    شکسته اند در خانه های زهرا را​
    سیاهکارتر از وحشیان سفیان کیست؟​
    که می درند جگرهای حمزه آسا را​
    نژادگان عرب! این حماسه های شکم!​
    به زیر پیل فکندند پیر و برنا را​
    به جنگ دخترکان رمیده آمده اند​
    دریده دیده خورشید این تماشا را​
    بهوش ای همه زالوفشان ساحل خون!​
    که موج گریه خبر کرده است دنیا را​
    بهوش کز همه تان هیچ هم نخواهد ماند​
    دمی که غیرت توفان گذشت دریا را​
    "دل رمیده ما را که باز می گیرد"​
    فغان ز خون جگری بی نگاهتان یارا !​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    بی تو قلب عاشق من، ناگهان می ایستد

    بی تو قلب عاشق من، ناگهان می ایستد​
    بی دل تنگ من از گردش، جهان می ایستد​
    چشمه سار آشنایی، میهن ماهی و ماه!​
    گر نجوشی دم به دم با من، زمان می ایستد​
    در حضورت شعله های دوزخی یخ می کنند​
    بی تو باری خون به قلب حوریان می ایستد​
    بانگ غم دارد به سودای لجن زاران وزغ!​
    با تو اما مرغ و ماهی، شادمان می ایستد​
    پیچک، آویزان دیوار و در همسایه هاست​
    سرو اما در کنارت جاودان می ایستد​
    با زبان سرخ من، باک از سر سبزم مباد​
    سبز و سرخ پرچمت تا در امان می ایستد​
    بی خیال پچ پچ خفاشکان، تا شعر من​
    بر هزاران قله با ببر بیان می ایستد​
    هر کسی آیینة اسرار پنهان خود است​
    این میان، بوزینه شکل این و آن می ایستد​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    بکش این را به نگاهی که من آن را بکشم!

    بکش این را به نگاهی که من آن را بکشم!​
    کمکم کن همه ی دیده وران را بکشم!​
    باید از غیرت عشق تو چو چنگیز مغول​
    روز و شب یکسره ابنای زمان را بکشم!​
    مثلا کار من این است که امشب بروم​
    اصفهان تا به سحر نصف جهان را بکشم!​
    صبح از آن جا بپرم بندر عباس و به قهر​
    تا که آرام شوم پیر و جوان را بکشم​
    ببرم عقربه ها را به عقب تا که سرِ​
    خواندن از ناز تو مرحوم بنان را بکشم!​
    یا نه هر طور شده سعی کنم توی دلم​
    این همه هول و ولا و هیجان را بکشم​
    آخرش چاره ام این است گمانم که شبی​
    خودم این شیفته ی دل نگران را بکشم!​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا