شعر اشعار حامد عسکری

I.MehrDãd

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/31
ارسالی ها
13,289
امتیاز واکنش
163,097
امتیاز
1,321
سن
21
محل سکونت
جـَهَنَم
06888600364903110083.jpg

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر

رفته ای ... اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

هیچ کس از عشق سو غاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر

بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"
خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...
 
  • پیشنهادات
  • I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    امه آخرت به دستم رسید
    بالاخره تونستی پستش کنی

    خیلی پلا میونمون خراب شد
    دیگه نمی تونی درستش کنی

    جون به لبم رسید تا رامم بشی
    چه جوری این شعله رو خاموش کنم

    شاید ببخشمت ولی محاله
    نامه آخرو فراموش کنم

    نوشتی آسمونمون تموم شد
    هرچی که بوده بینمون تموم شد

    تو ساده رد شدی ولی جدایی
    خیلی برای من گرون تموم شد

    تو آسمون قلب من پریدن
    یه ذره بال و پر می خواس نداشتی

    به من نگو تقصیر سرنوشته
    عاشق شدن جگر می خواس نداشتی

    با این حساب حرفی دیگه نمونده
    منم دیگه حرفامو جم می کنم

    چندتا غزل میمونه چندتا نامه
    اونم یه خاکی تو سرم میکنم

    ازما گذشته اینو بشنو برو
    که چوب حراج نزنی دلت رو

    دل به کسی بده که وقتی میره
    رژت رو پاک کنه نه ریملت رو
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو

    بی عکس نامزدش، بی عکس «آرزو»



    شب های پادگان، سنگین و سرد بود

    آخـر خدا چرا؟... آخـر خدا چگو....



    نه... نه نمی شود، فریاد زد: برقص...

    در خنده ی فـروغ، در اشک شاملو...



    توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود

    "Your hair is black, Your eyes are blue"



    « - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار

    این جا هـــوا پسه، اینجـــا نگـو نگـو»



    یک نامــــه آمد و شد یک تــــراژدی

    این تیتر نامه بود: «شد آرزو عرو...



    س» و ستاره ها چشمک نمی زدند

    انگار آسمــــان حالش گرفته بود



    تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح

    با اشک در نگـــاه، با بغض در گلو



    بالای بــــــرج رفت و ماشه را چکاند

    با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...»
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش

    اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

    قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده

    صدای نازک برخورد چینـی با النگویش

    مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان

    کـــه در باغــی درختــی مهــربان را آلبالویش

    کســوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من

    به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

    اگــر پیــچ امین الدوله بودم می توانستم

    کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش

    تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی

    یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش

    قضاوت می کند تاریـــخ بیـــن خان ده با من

    که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

    رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من

    هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    می روم حسرت دریای مرا دفن کنید

    اهل دیـــروزم و فردای مرا دفـن کنید

    لـحدم را بگذارید بــــه روی لـحدم

    شـال ابریشم لیلای مرا دفن کنید

    ایل من مرده کسی نیست که چنگی بزند

    وقت تنـــگ است بخـــــارای مرا دفن کنید

    صخره ام،صخره که دلتا شده از سیلی رود

    دل که خـوب است فقط "تا"ی مرا دفن کنید

    تا پر از روسری و سیب شود شهر شما

    زیــــر این خاک غــزل های مرا دفن کنید
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    بیـــا شهــریــــور پیـراهنت ییلاق لک لک ها

    صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها

    بیا ای امن ، ای سرسبز ، ای انبوه عطر آگین

    بیـــا تـــا تخـــــم بگذارند در دستانت اردک ها

    گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت

    و بــــه سمت تـــــو می آیند باد و بادبادک ها

    تـــــو در شعرم شکوه دختـــــری از ایل قاجاری

    که می رقصد – اگر چه – روی قلیان و قلک ها

    تمــــام شهـــــر دنبــــال تواند از بلــــخ تا زابل

    سیاوش ها و رستم ها فریدون ها و بابک ها

    همین کــــه عکس ماهت می چکد توی قنـات ده

    به دورش مـسـ*ـت می رقصند ماهی ها و جلبک ها

    کنار رود ، دستت توی دستم ،شب،خدای من !

    شکــــوه خنده ای تــــو ، سکوت جیر جیرک ها

    مرا بـــی تاب می خواهند ، مثل کودکی هامان

    تو مامان ،من پدر ، فرزندهامان هم عروسک ها

    تو آن ماهـــی که معمولا رخت را قاب می گیرند

    همیشه شاعرانی مثل من ، از پشت عینک ها
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد

    آواره آن مـــاه دهاتــــی شده باشد

    چـــوپان شده در جنگــل بادام بچـــرخد

    تا مـسـ*ـت چهل چشم هراتی شده باشد

    شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض

    منجر به غزلواره آتـــی شده باشد

    سخت است ولی می‌گذرم از نفسی که

    جز با نفس گرم تـــو قاطــــی شده باشد

    از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست

    در لیــــقه موهــــــات دواتـــــی شده باشد

    تو... چایی...بی‌ قند...و یک عالمه زنبور

    شاید لب فنجان شکلاتـــی شده باشد
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    هر بار خواست چــــای بریزد نمانده ای

    رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

    تنهادلش خوش است به اینکه یکی دوبار

    بــا واسطــه سلام برایش رسانده ای

    حالا صدای او به خودش هم نمی رسد

    از بس که بغض توی گلویش چپانده ای

    دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ هاست

    گفتند باز روســـــری ات را تکـــانده ای

    می رقصـــی و برات مهم نیست مرگشان

    مشتی نهنگ را که به ساحل کشانده ای

    بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من...

    امروز عصر چــــای ندارم ... تو مانده ای
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    از دست من و قافیه هایم گله مند است


    ماهی کـه دچارش غزلم بند به بند است

    مو فندقی چشم سیاهی که لبانش

    مرموز ترین عامل بیمــاری قند است

    زیبـــــایـــــی مـــــــــواج پس پلک بنفـشش

    دلچسب تر از اطلسی و شاه پسند است

    سیب است کــــه از دامنــــه ی رود مـی آید؟

    یا نه... گل سر بسته به موهای کمند است؟

    دارایـــــی من ـ چند کلاف غــــــزل ـ از تــــــــو

    شیرینی لبخند تو ـ یک جرعه ـ به چند است؟

    دیماه رسیده است ومن زخمی و سردم

    لبخند بزن خنده ی تو گـــرم کننده است

    از ما گله کم کن که بپاشیــــم غزل را

    پیش قدم پاشنه هایی که بلند است
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات


    خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات

    مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات

    ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات

    من انار و حافظ آوردم، تو هـــم چایـــی بریز

    آی می چسبد شب یلدا هل و چایی نبات

    جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر

    این گـوزن پیــر را بیـــــچاره کرده خنده هات

    می رود، بومی کشد، شلیک، مرغی می پرد

    گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات

    گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود

    می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات

    سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن

    عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:

    پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان

    شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا