شعر اشعار محمد حسن بارق شفیعی

  • شروع کننده موضوع ♥MASTANE♥
  • بازدیدها 1,060
  • پاسخ ها 48
  • تاریخ شروع

♥MASTANE♥

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
4,316
امتیاز واکنش
3,789
امتیاز
546
محل سکونت
شیراز

نفرین به شهر خستهٔ تاریکی
نفرین به روح تیرهٔ دیو سیاهکار!
نفرین به شب به جلوهگه بوم لاشخوار
نفرین به دزد شب
نفرین به رای دوزخی رهزنان شب-
کاندر امان شب
بس خونها که ریخته از دشمنان شب
زن تا شب است و تو،
ای رهزن سیاه دل اهریمن آرزو!
من با تو دشمنم
من با تو و نظام سیاه تو دشمنم.
نفرین به جغد پیر
نفرین به جغد پیر بر اینقلعهٔ کهن
نفرین به خوی او،
هر قدر شب سیاهتر، او تیرهکارتر
چشمان خونگرفتهٔ او شعلهبارتر
ای کور روشنی!
من پیک صبح روشنم و جلوهٔ سحر
من با تو دشمنم
من با تو و نظام سیاه تو دشمنم
ای پاسبان شب!
ای روح تیرگی!
ای پردهپوش وحشت زندان ایندیار!
من سیل سرکشم که شب و روز میروم-
غرّان و تند و سدشکن و کوهتاز و مـسـ*ـت
دژبان و دژ و هستی دژخیم اینحصار-
در کام موجهای خروشان فرو برم
من با تو دشمنم
من با تو و نظام سیاه تو دشمنم
هان ای بلای شب!
فردای پُر فروغ که خورشیدِ شرقزاد
بر غرب روی تابد و شبها سحر شود،
بر جای برج و بارهٔ ویرانههای شب،
منهم جهان خویشتن آباد میکنم
خود را ز بند شوم تو آزاد میکنم
من با تو دشمنم
من با تو و نظام سیاه تو دشمنم
کابل، فروردین ١۳۴۹


 
  • پیشنهادات
  • ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز

    ای روزگار شوم!
    بر اخترم به دیدهٔ آلوده ننگری
    کاندر نگاه روشن صافی سرشتهای.
    خورشید زادهاست
    پاکیزهگوهری که ز چشم فرشتهای
    بر برگهای گلشن قدس اوفتادهاست.
    باری بههوش باش!
    لوث نگاه اهرمنان سیهدرون
    هرگز غبار دیدهٔ پاکان نمیشود
    ویناختر مراد
    در تیرهشب ز قافله پنهان نمیشود
    چون شعلهٔ حسد به دل مردِ بدنهاد.
    در آسمان دهر
    من آنستارهام که گریزد ز نور من
    اشباح رهزنان سیهدل به تیرگی
    تا در کمینگهی
    بر شبروان بادیه یابند چیرگی
    لیکن نمیرسند به اینکورهره گهی!
    ای مدعی بیا!
    دل را بری ز لوث گمان دار کاینگنه
    تا حشر ننگ هستی اربـاب تهمت است
    بر من حسد مبر!
    نور چراغ سـ*ـینهٔ من از محبت است
    وین شعله افتخار وجود ابوالبشر!
    کابل، آذر ١۳۴۰


     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز

    دنیای سالخورده جوانی ز سر گرفت
    گیتی هزار بار نکوتر ز پار شد
    گلشن دوباره جامهٔ افسردگی درید
    گلها شکفت و سبزه دمید و بهار شد
    ای شاخهٔ امید چرا خشک و بیبری ؟
    آهنگ ذوقپرور رامـشگرانِ باغ
    زیباترانهای است به شوریدگان عشق
    رقـ*ـص نسیم و بزم گل و ساز آبشار
    دامن زند به آتش دیوانگان عشق
    تنها تویی دلا که به اندیشه اندری
    گـه داغ سـ*ـینهٔ شرراندوز لاله را
    دانی تو شرح سوزش دلهای دردخیز
    گـه قطرههای شبنم و اوراق خشک بـاغ
    خوانی شکست رنگ من و اشک گرمریز
    آخر تو تا کجا دل من درد پروری ؟!
    برخیز و ریز طرح نوایی جهانگـداز
    با تیر ناله سـ*ـینهٔ دیـو زمـان بـدوز!
    فریـاد چـرخـتـاز کش و آه شعلهبـار
    سامان سردی دل افسردگان بسوز!
    در گرمی نوا به چمن از که کمتری؟
    مـسـ*ـتی کن و فغان کش و هنگامهها بساز
    اثبات هستـیی کـن و ایـجـاد آرزو
    در پـرتـو چـراغ گـل و نـور مـاهتاب
    در بـرگهای بـاغ کـن آهنگ جستوجو
    شاید به راز معرفت دهر پی بری.
    آنگـه بـه خـار کیفیت گـل نظـاره کن
    در موجهای گریهٔ غم خندههـا نگر
    در روح بـنـدگـان خـود آگاه رنجبر
    نیروی جـلوهپرور نور خدا نگر
    هُش کن! به اینقبیله جز اینگونه ننگری!
    کابل، فروردین ۱۳۳۷​
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز

    آندم که الههٔ محبت
    بال و پر جستوجو گشاید
    در عرش خدا فرشتهٔ عشق
    دروازهٔ آرزو گشاید
    بگذار که اهرمن ببندد
    بر من در دوزخ هـ*ـوس را
    رنگینی جلوهٔ تمنّاست
    زیبا اثری که عشق دارد
    هر نقش بدیع پدیدهٔ اوست
    نازم هنری که عشق دارد
    مشاطهٔ شاهد روان است
    پرداز جمال آرز ها
    ای دوست همای عشق هرگز
    بر خار و خس آشیان نسازد
    تا مرغ سرا به اوج پرواز
    با بال سبک عنان نسازد
    تا بحر به قطره حل نگردد
    خروشید به ذره مینگنجد
    من اختر تابناک مهرم
    من زادهٔ آفتاب عشقم
    هر شعله که از دل حسد خاست
    گردد نه حریف تاب عشقم
    بگذار ز خجلت آب گردد
    شمعی که در آفتاب سوزد
    کابل، ٢۸/٢/١۳۴١​
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز

    به یوری گاگارین نخستین مرد کیهان نورد شوروی و جهان هنگام بازدیدش از کابل
    ببالید اندیشههای بلند
    که زی آسمانها سفر میکنید
    وزآنتیرهگردون وهمآفرین
    به نور تمنا گذر میکنیددر آنجا کز اشباح تاریک مرگ
    جهانی است پُر هول و هنگامهخیز
    ز اضداد مرموز محشر به پاست
    به هستی کند نیستیها ستیزدر آنجا که فکر جوان بشر
    همیجوید اسرار کیهان پیر
    به امواج دیوانه در نیمهشب
    فتادهست چون گوهر دلپذیردر آنبحر موّاج و تاریک و ژرف
    در آندم که در جستوجوی ویید
    ببالید اندیشههایم به خویش
    شما همرهان نکوی وییدبه اندیشهٔ مرد «راکت»سوار
    چو غواص ماهر فروتر روید
    در آغـ*ـوش امواج بیم و امید
    پی گوهر آبداری تپیدوزآنپس به نور درخشندهاش
    بجویید راز دل آسمان
    که در شرح اسرار چرخ بلند
    نخوانید افسانهٔ باستان
    کابل، خرداد ١۳۴٠​


     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز

    دیشب چمن خیال گل کرد
    یا شاهد شعر جلوهگر بود؟
    نی، نی، غلط است، گلشن عشق:
    جولانگه مردم نظر بود
    زیباچمنی چو فکر شاعر
    آیینهٔ حُسن خودنگر بود
    دامان هوا ز لطف شبنم
    از روح فرشته شستهتر بود
    در هر رگ گل فروغ مهتاب
    روشنگر آیت هنر بود
    هر لؤلؤ شبنم: عکس مه داشت
    آغـ*ـوش ستاره پُر قمر بود
    آری: وزش نسیم گلها
    آهسته ولی جنوناثر بود
    من پای گلی نشسته سرشار
    بلبل سر شاخ نغمهگر بود
    گرمیِّ امید و آتش شوق
    هر لحظه به سـ*ـینه شعلهور بود
    دل آمدنش خیال میبست
    جز عشق ز هر چه بیخبر بود
    مژگان به رهش ستاره میریخت
    در سـ*ـینهٔ آسمان شرر بود
    یکبار تکان گلبنم خواند
    دیدم که قیامتی دگر بود
    خورشید ز سایهٔ گلی خاست
    یا حور به جامهٔ بشر بود؟
    یا او که دلم به انتظارش:
    هر لحظه به فکر صد خطر بود
    آری! به خدا بت من آنجا
    چون نور به دیده جلوهگر بود
    سرشار و به حُسن خویش مغرور
    می بر کف و نشئهاش به سر بود
    پیمانه به من گرفت و خندید
    وآن هر دو لبش ز باده تر بود
    گفتم: نستانم ار نگویی:
    کاینجا به منت که راهبر بود؟
    گفتا: به سلامت کسی نوش!
    کآزادی و عشقش همسفر بود
    زینبیش نمیتوان سخن گفت
    در عالم هوش همینقدر بود
    کابل، ۵/۵/١٣٣۵​


     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز

    شاد زی ای مرز آزادیگزین
    شاد زی ای کشور مردآفرین
    جان ببخش ای رنگ و بوی آسیا
    تازه باش ای گلشن خاور زمین
    ای می آزادگی را ساتگین
    ای که از دور «یما» آزادهای
    درس آزادی به خاور دادهای
    نقد مردی ارمغان آوردهای
    خیز! مـسـ*ـتی کن! چرا استادهای؟
    ای تو را هنگامهٔ مشرق رهین
    ای دل پر آرزوی آسیا
    خانهٔ قوم نجیب آریا
    ای بهار عشق و بستان امید
    سخت میبالم که میبینم تو را
    اندکی با آرزوی دل قرین
    ای فروغ دیدهٔ افغانیان
    پیشتر رو با قدمهای زمان
    سر بکش ای آفتاب خاوری
    مردخیز افتاده دامانت چنان
    کآسمان میترسد اینجا از زمین
    این که شادی شایقش آزادگی است
    انکشاف تازه را آمادگی است
    پرچم رنگین به قلب کوهسار
    در حوادث شاهد استادگی است
    جلوه کن در بزم هستی به از این!
    خرداد، ۱۳۳۶​
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    آخر این دردِ تغافل که به پیمانهٔ ماست
    آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
    این صدایی که ز بشکستنِ دل میشنوی
    در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
    خایفِ روشنیِ مهرِ حقیقت همه جا
    بومِ شومی است که در سایهٔ ویرانهٔ ماست
    عشق ایثار پی شمعِ سعادت به وطن
    آتشی هست که اندر پرِ پروانهٔ ماست
    تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
    ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
    غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
    جرحِصد زخمِ جفایی است که بر شانهٔ ماست
    بس که گلچین ز چمن،صبح و مسا گل شکند
    بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست
    بیاثر نالهٔ ما نیست به بیداریِخلق
    خصمِ خوابِ دگران نعرهٔ مسـ*ـتانهٔ ماست
    به همآغوشیِدلدارِ ترقّی نرسیم
    تا هیولایِهـ*ـوس دلبرِ جانانهٔ ماست
    یک نظر چشم گشا،قبحِمهارت بنگر!
    گولِ اولادِوطن بازیِرندانهٔ ماست
    کابل، شهریور ۱۳۳۳
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    هر قدَر ناله کشیدیم به جایی نرسید
    دردِما کهنه شد،امّا به دوایی نرسید
    چه فغانها که کشیدیم،کسی گوش نکرد
    به همآهنگی ما نیز صدایی نرسید
    چه قَدَر شِکوه نماییم ز بخت و ز فلک
    جز ز ما بر سرِ ما هیچ بلایی نرسید
    گره اندر گره افتاده به کارِ دلِ ما
    به مددکاریِ ما عقدهگشایی نرسید
    ما که از قافله ماندیم مگر وقتِ رحیل
    خواب بودیم وَ یا بانگِ درایی نرسید
    تا که دل منتظرِ خوانِ فلک شد بر ما
    غیرِ خونِ جگر و اشک، غذایی نرسید
    صادقان را به جگر داغ سرِداغ آمد
    خاینان را به خدا هیچ بلایی نرسید
    حاصلِما همه در اِشکمِ شه رفت،ولی
    لبِنانی به لبِخشکِ گدایی نرسید
    در محیطی که به پابوسِخسان هر چه دهند
    سرِشوریدهٔ ما بُد که به پایی نرسید
    «بارق» از درد مکن شِکوه که در شهرِ کَران
    هر قَدَر ناله کشیدیم به جایی نرسید
    کابل اردیبهشت ۱۳۳۴
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا