شعر اشعار شهریار ( محمد حسین بهجت تبریزی )

0_0

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/10
ارسالی ها
155
امتیاز واکنش
1,230
امتیاز
346
غزل شمار8/در راه زندگانی


جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را


کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را


به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم

که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را


چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مـسـ*ـتی

که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را


سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را


نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را


به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را


نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
 
  • پیشنهادات
  • ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    « بسم الله الرحمن الرحیـــم »

    # ســلام دوستان (:
    # اینجا اشعار استاد شهریار رو میتونید بزارید. (:
    # ارسال پست آزاده. (:
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    بیا ساقی بساط می فراز آر
    که بی می
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    لـ*ـذت ندارد

    بزن بر آتش جان من آبی
    که دیگه اشگم آن فرصت ندارد

    (مرا کیفیت چشم تو کافی است)
    چه غم گر باده کیفیّت ندارد

    بمستی عرض من بشنو که مـسـ*ـتی
    بجز با راستی صُحبت ندارد

    عجب وضعیت شرب الیهودیست
    که دستی کم ز وحشیت ندارد

    نمیگویم دمِ دروازۀ شهر
    که کس در خانه امنیّت ندارد

    هزاران رحمت حق بر توحّش
    تمدّن جز حق لعنت ندارد

    چنان بگسیخت از ما رشتۀ مهر
    که دیگر ره سر وصلت ندارد

    کسی با کس ره رٵفت نپوید
    دلی با دل سرِ الفت ندارد

    دریغ آن ملّت مرد و سلحشور
    که دیگر حس ملّیت ندارد

    بجز تعلیم اجباری در این ملک
    علاج دیگری دولت ندارد

    ولی دولت که خود خوابست هرگز
    غم بیداری ملّت ندارد
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    گینه گلدی رمضان،
    هامی مسلمان اولاجاق!
    دین اسلام اوجالوب،
    خلق نماز خوان اولاجاق!
    او آداملار که ائدیب،
    میلته چوخ جور وستم!
    هامیسی بیر گئجه ده،
    قاری قرآن اولاجاق!
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ...؟

    بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا...؟

    نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی...؟

    سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا...؟

    عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست...؟

    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا...؟

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم...؟

    دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا...؟

    وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار...؟

    اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا...؟

    شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود...؟

    ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا...؟

    ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

    اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا...؟

    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند...

    در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا...؟

    در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین...

    خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا...؟

    شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر...

    این سفر راه قیامت میروی تنها چرا...؟
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    علی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ی همای رحمت تو چه آیتی خدا را
    که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
    چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
    بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
    چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
    بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
    که علم کند به عالم شهدای کربلا را
    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
    چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
    بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
    چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
    «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
    به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
    ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
    کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
    هر کس آزار من زار پسندید ولی
    نپسندید دل زار من آزار کسی
    آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
    هر که چون ماه برافروخت شب تا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کسی
    سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
    هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
    سود بازار محبت همه آه سرد است
    تا نکوشید پی گرمی بازار کسی
    من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود
    بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی
    غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
    کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
    تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
    بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
    آن که خاطر هـ*ـوس عشق و وفا دارد از او
    به هـ*ـوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
    لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
    نشود یار کسی تا نشود بار کسی
    گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
    شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
    شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
    به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    شیعیان دیگر هوای کربلا دارد حسین
    روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

    از حریم کعبه جدش به اشکی شست چشم
    مروه پشت سر نهاد٬ اما صفا دارد حسین


    می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
    بیش از اینها٬ حرمت کوی منا دارد حسین...

    بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
    کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

    رخت دیبای حرم چون گل به تاراجش برند
    تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

    بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
    ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین؟

    سروران٬ پروانگان شمع رخسارش٬ ولی
    چون سحر٬ روشن٬ که سر از تن جدا دارد حسین

    سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق
    می نماید خود٬ که عهدی با خدا دارد حسین

    او وفای عهد را با سر کند سودا٬ ولی
    خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

    دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
    با کدامین سر کند؟ مشکل دوتا دارد حسین

    سیرت آل علی(ع) با سرنوشت کربلاست
    هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

    آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
    عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

    دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
    داوری بین با چه قوم بی حیا دارد حسین

    ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان٬ زخمه ای
    گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

    دست آخر کز همه بیگانه شد٬ دیدم هنوز
    با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

    شمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدای
    جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

    اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»
    کاندر این گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    شبست و چشم من و شمع اشکبارانند

    مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

    چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه

    که این ستاره شماران ستاره بارانند

    مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد

    در این بهار که بر سبزه میگسارانند

    به رنگ لعل تو ای گل پیاله های نوشید*نی

    چو لاله بر لب نوشین جویبارانند

    بغیر من که بهارم به باغ عارض تست

    جهانیان همه سرگرم نوبهارانند

    بیا که لاله رخان لاله ها به دامنها

    چو گل شکفته به دامان کوهسارانند

    نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود

    که بلبلان تو در هر چمن هزارانند

    پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد

    که مات عرصه حسن تو شهسوارنند

    تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین

    که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند

    به کشت سوختگان آبی ای سحاب کرم

    که تشنگان همه در انتظار بارانند

    مرا به وعده دوزخ مساز از او نومید

    که کافران به نعیمش امیدوارانند

    جمال رحمت او جلوه می دهم به گـ ـناه

    که جلوه گاه جلالش گناهکارانند

    تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست

    که بندگان در دوست شهریارانههند
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

    خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

    گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

    گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

    ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

    مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

    دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

    تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

    وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر

    پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

    ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم

    چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

    یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد

    خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

    شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند

    عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا