شعر اشعار شهریار ( محمد حسین بهجت تبریزی )

ღ motahareh ღ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/18
ارسالی ها
14,789
امتیاز واکنش
46,711
امتیاز
1,286
محل سکونت
تهــــران
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا


مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب
فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا


نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن
چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا


هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش
نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا


توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم
کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا


سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
 
  • پیشنهادات
  • ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    چند بارد غم دنیا به تن تنهایی

    وای بر من تن تنها و غم دنیایی

    تیرباران فلک فرصت آنم ندهد

    که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی

    لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست

    حیف از ناله معصوم هزارآوایی

    آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی

    گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی

    من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت

    در همه شهر به شیرینی من شیدایی

    تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود

    از چراغی که بگیرند به نابینایی

    همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش

    بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی

    گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر

    با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی

    انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی

    از جمال و عظمت چون افق دریایی

    دست با دوست در آغـ*ـوش نه حد من و تست

    منم و حسرت بوسیدن خاک پایی

    شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است

    گر برای دل خود ساخته ای دنیایی
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

    فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا

    مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

    فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

    کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

    نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا

    نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

    چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

    هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

    نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا

    توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

    چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

    بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

    کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا

    سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

    که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

    تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

    تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

    من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

    خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

    جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

    منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

    هـ*ـوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

    پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

    پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

    عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

    عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

    هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

    که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

    سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

    من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

    تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

    گاهی از کوچه معشـ*ـوقه خود می گذرم

    تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

    خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

    از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

    شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

    خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

    شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

    محمدحسین بهجت تبریزی شهریار
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    بنال ای نی که من غم دارم امشب
    نه دلسوزو نه همدم دارم امشب

    دلم زخم است از دست غم یار
    هم از غم چشم مرهم دارم امشب


    همه چیزم زیادی میکند حیف
    که یار از این میان کم دارم امشب


    چو عصری آمد از در گفتم ای دل
    همه عیشی فراهم دارم امشب


    ندانستم که بوم شام غمگین
    به بام روز خرم دارم امشب


    برفت و کوره ام در سـ*ـینه افروخت
    ببین آه دمادم دارم امشب


    به دل جشن و عروسی وعده کردم
    ندانستم که ماتم دارم امشب


    درآمد یار و گفتم دم گرفتیم
    دمم رفت و همه غم دارم امشب


    به امیدی که گل تا صبحدم هست
    به مژگان اشگ شبنم دارم امشب


    مگر آبستن عیسی است طبعم
    که بردل بار مریم دارم امشب


    سر دلکندن از لعل نگارین
    عجب نقشی به خاتم دارم امشب


    اگر رویین تنی باشم به همت
    غمی همتای رستم دارم امشب
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    می توان در سایه آموختن

    گنج عشق جاودان اندوختن

    اول از استاد، یاد آموختیم

    پس، سویدای سواد آموختیم

    از پدر گر قالب تن یافتیم

    از معـلم جان روشن یافتیم

    ای معلم چون کنم توصیف تو

    چون خدا مشکل توان تعریف تو

    ای تو کشتی نجات روح ما

    ای به طوفان جهالت نوح ما

    یک پدر بخشنده آب و گل است

    یک پدر روشنگر جان و دل است

    لیک اگر پرسی کدامین برترین

    آنکه دین آموزد و علم یقین
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم

    عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

    با عقلِ آب عشق به یک جو نمی رود

    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

    پروانه را شکایتی ازجور شمع نیست

    عمری است در هوای تو می سوزم و خوشم

    خلقم بر روی زرد بخندند و باک نیست

    شاهد شوای شرار محبت که بی غشم

    هرشب چو ماهتاب ببالین من بتاب

    ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم

    لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی

    تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    بیداد رفت لاله بر باد رفته را

    یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

    هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

    نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

    جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

    باران به دامن است هوای گرفته را

    وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

    آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

    برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

    آورده ام به دیده گهرهای سفته را

    ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

    بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

    گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

    تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

    یارب چها به سـ*ـینه این خاکدان در است

    کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

    راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

    چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

    لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

    تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

    لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

    در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

    ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

    ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

    زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

    به دوش از برف بالاپوش خز اربـاب می آید

    که لرزاند تن عـریـان بی برگ و نوایان را

    به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

    ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

    طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

    که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

    به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

    که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

    به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

    کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

    نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

    چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

    به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

    خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

    به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

    که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را

    به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

    چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

    حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

    که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا
    سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا
    قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
    سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
    منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
    ترجمه1
    حیدر بابا زمانی که آسمان می غرد
    سیل ها جاری شده و آب ها روان می گردند
    وقتی که دختر ها صف بسته و به تماشای آن مینشینند
    سلام بر منزلتت و مردمانت
    اسم من هم گاهی بر زبانتان بیاید
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا